آن خط سوم منم
آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خـــوانـــــدی ولاغـــیــــر
یکی را هم او خواندی هم غیر
یکی نه او خوانــدی نه غـــیـــر او
آن خط سوم منم آن خط سوم منم
مرا بـخـوان مرا بـخـوان ای سخن تو سحر عام
ای هـمـه سهـل و ممـتـنع ای تو نهایت کلام
تنگ شد عرصه سخن ای نفست گـره گشـا
مرا به مـعـنا برسـان پیـش تـر از سـخـن بیــا
مرا بـخـوان مرا بـخـوان کـه خـط سـوم تـو ام
گمـشــده در عـرصـه خویـش از ابـدم یا ازلم
مرا بـخـوان که قـصـه ام قـصـه سرگـشـتـگـی ام
بر لب تشنه گیج و مات جان به سر از تشنگی ام
ای تو همیـشـه همه جـا مـن به کـجـا رسـیده ام
اســیـر لـعـنـتـم هـنــوز یــا بـه خـــدا رسـیده ام
چرا هر آنچه ســاخـتـم یـکـی یـکـی خــراب شـد
چرا حــدیـث بــودنــم ســـوال بـــی جــواب شـد
قفل مـعما شـده ام کلـیـد آن به دسـت کـیـسـت
ای که مـرا نوشـته ای نـخوانـده ماندنم ز چیست
مرا بـخـوان که قـصـه ام قـصـه سرگـشـتـگـی ام
بر لب تشنه گیج و مات جان به سر از تشنگی ام
ای تو همیـشـه همه جـا مـن به کـجـا رسـیده ام
اســیـر لـعـنـتـم هـنــوز یــا بـه خـــدا رسـیده ام
#مولانا#شعر
یکی او خـــوانـــــدی ولاغـــیــــر
یکی را هم او خواندی هم غیر
یکی نه او خوانــدی نه غـــیـــر او
آن خط سوم منم آن خط سوم منم
مرا بـخـوان مرا بـخـوان ای سخن تو سحر عام
ای هـمـه سهـل و ممـتـنع ای تو نهایت کلام
تنگ شد عرصه سخن ای نفست گـره گشـا
مرا به مـعـنا برسـان پیـش تـر از سـخـن بیــا
مرا بـخـوان مرا بـخـوان کـه خـط سـوم تـو ام
گمـشــده در عـرصـه خویـش از ابـدم یا ازلم
مرا بـخـوان که قـصـه ام قـصـه سرگـشـتـگـی ام
بر لب تشنه گیج و مات جان به سر از تشنگی ام
ای تو همیـشـه همه جـا مـن به کـجـا رسـیده ام
اســیـر لـعـنـتـم هـنــوز یــا بـه خـــدا رسـیده ام
چرا هر آنچه ســاخـتـم یـکـی یـکـی خــراب شـد
چرا حــدیـث بــودنــم ســـوال بـــی جــواب شـد
قفل مـعما شـده ام کلـیـد آن به دسـت کـیـسـت
ای که مـرا نوشـته ای نـخوانـده ماندنم ز چیست
مرا بـخـوان که قـصـه ام قـصـه سرگـشـتـگـی ام
بر لب تشنه گیج و مات جان به سر از تشنگی ام
ای تو همیـشـه همه جـا مـن به کـجـا رسـیده ام
اســیـر لـعـنـتـم هـنــوز یــا بـه خـــدا رسـیده ام
#مولانا#شعر
۴.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.