خشاب ها توی سینه ام خالی شد کیان جانم!
🔹خشابها توی سینهام خالی شد کیان جانم! گلولههای سربی، داغ بود و رگ و پی قلبم را درید. آن لحظهای که آرزوهایت را به رگبار میبستند و پوست لطیفت آغشته به خون شد تمام تنم لرزید. تو بازگشتی به سوی خدایی که بازگشت همه به سوی اوست، به خدایی که منتقم است، در آغوش فرشتهها آرام گرفتی اما رد خونت هنوز خشک نشده.
۲.۳k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.