شب عملیات بود حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفتببین تی

شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .

نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!)
😁😁😁
معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته
دیدگاه ها (۳)

یک جمعه یک سردار، یک جمعه یک سرباز... این اتفاقی نیست! می‌دا...

معنیِ «امام زمان» برای شهاب حسینی

همۂ‌ماروزۍ غـروب‌ خواهیم‌‌کرد!!(:کاش‌آن‌غـروب‌را بنویسندشهاد...

خرس قهوه ای، ارتفاعات مازندران😍🐻

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط