وقتی من مافیا بودم و تو.... 🖤🍷
وقتی من مافیا بودم و تو.... 🖤🍷
پارت اول (درخواستی بوده)
جنی:
سلام من کیم جنی هستم عضو مافیا بدون کمپانی ۲۶ سالمه شاید فکر کنین یه زن نمیتونه مافیا یا رئیس باشه ولی شما اشتباه میکنید یه زن وقتی زنده باشه دنیا ناقصه و زن ها قوی تر از اونی که شما فکر میکنید
ــــــ
جنی: الو
ناشناس: سلام
جنی: شما؟
ناشناس: من یه هکرم که........
جنی: که به درد گاو میخوری
ناشناس: ها؟ چی گفتی؟ من مردم و تو باید به من احترام بزاری
جنی: هیچ خانمی این شکلی نیست همینی که گفتم دیگه مزاحم نشو که.........
ناشناس: اگه مزاحم بشم چی کار میکنی؟
(جنی: برداشتن تفنگ و صدا در اوردن تفنگ)
جنی: صداش رو شنیدی؟(نرم و آروم) حالا بازم جرات داری مزاحم شی؟(با داد)
ناشناس: بله فهمیدم(با بغض)
جنی: خب خداحافظ اقای ضعیف
(قطع کردن)
جنی: مزاحم زیاده ولی عادت کردم از اینکه هیچکس نمیفهمه من مافیا هستم خیلی خوشحالم عاشق این زندگی حتی اگه برم یه زندگی جدید، آه برم بیرون قدم بزنم ولی با احتیاط
(آماده شدن، پوشیدن کفش، رفتن به بیرون)
جنی: سلام بیرون یه چند هفته ای هست نیومدم، به به بیرون گل کرده 😏ولی من هیچ گلی این اطراف نمیبینم🙄😒
ــــــــ
نامجون: خب از اینجا باید برم به اینجا و....... آخ
جنی: اقا حواست رو جمع کن به جای خوندن جلوی پات رو نگاه کن
نامجون: هَن؟
جنی: همینی که هست
نامجون: یه خانم نمیتونه به یه مرد........
جنی: به یه مرد میتونه دستور بده مرد ها نباید دستور بدن
نامجون: ولی تو دختر، دخترا حق ندارن همچین کاری کنن
جنی: 🙄 به جای زر زدن دستت رو بده به من تا بلندت کنم
نامجون: اه ممنون
نامجون: آیییی چقدر سفت میگیری
جنی: حالا دخترا ضعیفن نه؟ اگه پسرا ضعیف بودن الان نمیگفتن.......
(اومدن صورت جنی به نامجون)
جنی: نمیگفتن آخ
و بعد جنی رفت
جنی: چه آقای پررویی ایش
نامجون: نظرم از دخترا عوض شده به طرز عجیبی😐
پایان، خب دوستان این رمان درخواستی بوده و عاشقانه نیست بلکه مافیایی هست اگه خوشت اومد لایک رو به ۱۰ برسون بای بای
پارت اول (درخواستی بوده)
جنی:
سلام من کیم جنی هستم عضو مافیا بدون کمپانی ۲۶ سالمه شاید فکر کنین یه زن نمیتونه مافیا یا رئیس باشه ولی شما اشتباه میکنید یه زن وقتی زنده باشه دنیا ناقصه و زن ها قوی تر از اونی که شما فکر میکنید
ــــــ
جنی: الو
ناشناس: سلام
جنی: شما؟
ناشناس: من یه هکرم که........
جنی: که به درد گاو میخوری
ناشناس: ها؟ چی گفتی؟ من مردم و تو باید به من احترام بزاری
جنی: هیچ خانمی این شکلی نیست همینی که گفتم دیگه مزاحم نشو که.........
ناشناس: اگه مزاحم بشم چی کار میکنی؟
(جنی: برداشتن تفنگ و صدا در اوردن تفنگ)
جنی: صداش رو شنیدی؟(نرم و آروم) حالا بازم جرات داری مزاحم شی؟(با داد)
ناشناس: بله فهمیدم(با بغض)
جنی: خب خداحافظ اقای ضعیف
(قطع کردن)
جنی: مزاحم زیاده ولی عادت کردم از اینکه هیچکس نمیفهمه من مافیا هستم خیلی خوشحالم عاشق این زندگی حتی اگه برم یه زندگی جدید، آه برم بیرون قدم بزنم ولی با احتیاط
(آماده شدن، پوشیدن کفش، رفتن به بیرون)
جنی: سلام بیرون یه چند هفته ای هست نیومدم، به به بیرون گل کرده 😏ولی من هیچ گلی این اطراف نمیبینم🙄😒
ــــــــ
نامجون: خب از اینجا باید برم به اینجا و....... آخ
جنی: اقا حواست رو جمع کن به جای خوندن جلوی پات رو نگاه کن
نامجون: هَن؟
جنی: همینی که هست
نامجون: یه خانم نمیتونه به یه مرد........
جنی: به یه مرد میتونه دستور بده مرد ها نباید دستور بدن
نامجون: ولی تو دختر، دخترا حق ندارن همچین کاری کنن
جنی: 🙄 به جای زر زدن دستت رو بده به من تا بلندت کنم
نامجون: اه ممنون
نامجون: آیییی چقدر سفت میگیری
جنی: حالا دخترا ضعیفن نه؟ اگه پسرا ضعیف بودن الان نمیگفتن.......
(اومدن صورت جنی به نامجون)
جنی: نمیگفتن آخ
و بعد جنی رفت
جنی: چه آقای پررویی ایش
نامجون: نظرم از دخترا عوض شده به طرز عجیبی😐
پایان، خب دوستان این رمان درخواستی بوده و عاشقانه نیست بلکه مافیایی هست اگه خوشت اومد لایک رو به ۱۰ برسون بای بای
۳۱.۴k
۰۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.