شبهایِ بیقراری هایم را
شبهایِ بیقراری هایم را
نمی دانی؛
آن زمان که
برایِ نجاتم در بغضهایم
دست و پا می زنم؛
گریه اَمانم نمی دهد،
تا
لبانم به شِکوه باز شود؛
و اَز غمهایم بگوید...
نمی دانی؛
آن زمان که
برایِ نجاتم در بغضهایم
دست و پا می زنم؛
گریه اَمانم نمی دهد،
تا
لبانم به شِکوه باز شود؛
و اَز غمهایم بگوید...
۲۱۶
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.