پاییز
#پاییز #
داشتَم راه میرفتم
یعنی بَدنم داشت راه میرفت
فِکرم پیش تو ایستاده بود
یادَت هَست؟
اونقَدر با لذت کنارِت
قدم میزدم
که گَه گاهی پُشتِ پایی به خودم میزدم،
یا به بَهانهی سَرما انگُشتانم را
میانِ انگُشتانت جای میدادم..
دستم را از جیبم در آوردم
نِگاهی انداختم
از سَرما خوب قِرمز شده بود!
یه نفس عمیق کشیدم
و
ادامه دادم به راه رفتن
اوی مَگه کوری ای میشنوم و
میایستم!
- هوی چِته؟ عاشقی؟ مگه...
حرفَش که تمام نشده بود ، لَبش هم تکان تکان میخورد
پَس چرا نمیشنوم؟
چرا پتکی دَر سرم شروع به کوفتن میکند؟
نفسم میگیرد
به زور نفسم را رها میکنم
- خوبی؟ چِت شد یهو؟
حالا میشِنوم ،
دَست میکِشم موهایَم را
از روی صورتم بَر دارم
صورتم کَمی نَمناک است
- الهی بمیرم رَنگِت چرا پَرید؟ بیا، بیا بریم بشینیم
متعجب شدم،
چه اتفاقی افتاده است که این قدر مهربان شُده بود با مَن؟
مِهرَبان که نه
عزیز شُدم بَرایَش!
بُریده بُریده نفس کشیدم..
لال شُده بودم
عِشق؟ لابُد به همین واژه
چشم هایم واکنش داده است..
بِبَخشیدی گُفتم و راه افتادم
نَفس های بُریده
چشمانِ قرمز و
صورَتِ نمناکم
برای عابِران جالب بوده شاید
به من که میرِسیدَند
آخِی طفلکی میگفتند و رد میشُدند
میگُذرد نه؟
میگُذرد، روز و شب به دعایِ گذشتن این روز ها
نشستهام..❤
داشتَم راه میرفتم
یعنی بَدنم داشت راه میرفت
فِکرم پیش تو ایستاده بود
یادَت هَست؟
اونقَدر با لذت کنارِت
قدم میزدم
که گَه گاهی پُشتِ پایی به خودم میزدم،
یا به بَهانهی سَرما انگُشتانم را
میانِ انگُشتانت جای میدادم..
دستم را از جیبم در آوردم
نِگاهی انداختم
از سَرما خوب قِرمز شده بود!
یه نفس عمیق کشیدم
و
ادامه دادم به راه رفتن
اوی مَگه کوری ای میشنوم و
میایستم!
- هوی چِته؟ عاشقی؟ مگه...
حرفَش که تمام نشده بود ، لَبش هم تکان تکان میخورد
پَس چرا نمیشنوم؟
چرا پتکی دَر سرم شروع به کوفتن میکند؟
نفسم میگیرد
به زور نفسم را رها میکنم
- خوبی؟ چِت شد یهو؟
حالا میشِنوم ،
دَست میکِشم موهایَم را
از روی صورتم بَر دارم
صورتم کَمی نَمناک است
- الهی بمیرم رَنگِت چرا پَرید؟ بیا، بیا بریم بشینیم
متعجب شدم،
چه اتفاقی افتاده است که این قدر مهربان شُده بود با مَن؟
مِهرَبان که نه
عزیز شُدم بَرایَش!
بُریده بُریده نفس کشیدم..
لال شُده بودم
عِشق؟ لابُد به همین واژه
چشم هایم واکنش داده است..
بِبَخشیدی گُفتم و راه افتادم
نَفس های بُریده
چشمانِ قرمز و
صورَتِ نمناکم
برای عابِران جالب بوده شاید
به من که میرِسیدَند
آخِی طفلکی میگفتند و رد میشُدند
میگُذرد نه؟
میگُذرد، روز و شب به دعایِ گذشتن این روز ها
نشستهام..❤
- ۲۹۳
- ۲۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط