غنچه خندید ول باغ به این خنده گریست

غنچه خندید ولے باغ به این خنده گریست
غنچه انروز ندانست این گریه ز چیست
باغ پر گل شد و هرغنچه به گل شد تبدیل
گریه ے باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان امد و یک یک همه گل ها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست
باغ پرسید چه سود ے بر ے از چیدن گل؟
گفت: پژمردگے اش را نتوانم نگریست
من اگر از رو ے هر شاخه نچینم گل را
چه ب گلزار و چه گلدان، دگر عمرش نیست
همه محکوم ب مرگند ، چه انسان چه گیاه
این چنین است همه کار جهان تا باقیست
گریه ے باغ از این بود که او میدانست
غنچه گر گل بشود،هستے از او گردد نیست
،؛'میرود عمر ولے خنده به لب باید زیست'؛،

دیدگاه ها (۱)

خوب است بدانیم که گاهی آنچه می کشیمدرد بی او بودن نیستتاوان ...

#اَز_آدمها_بُت_نسازید.این خیانت است.هم به خودتان...هم به خود...

ﮐــــــــــﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺷـــــﺎﺩﯼﻫﺎﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑـــــﺰﺭﮒ ﻧﺒـــــﺎﺷﻨﺪ...

آدمیــــــــــزاد #غـــــرورش را خیلی دوست دارداگــــــــــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط