بسیجی شهید غلامرضا ملکی
ایثار به پابوس گذشت آمده است
با مرکب اخلاص به دشت آمده است
گویید به آسمان که رُوح مَلکی
از مقتل کربلای هشت آمده است.(1)
💠 #شهید_غلامرضا_ملکی
یکم تیر ماه 1349، در شهرستان #ساوه به دنیا آمد. پدرش جعفر، پرسنل شهرداری بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. داوطلبانه از سوی بسیج در جبهه های نور علیه ظلمت حضور یافت.
در سن 16 سالگی به عنوان تخریب چی میدان مین، در منطقه عملیاتی #شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، روحش پر کشید و به ملکوت اَعلی پیوست، پیکر شهید در گلزار شهدای امامزاده سیدعلی اصغر (ع) ساوه، مدفون گردید.
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
📝 نامه های خانواده به دستش نمی رسیده است و هنگامی که مرخصی می گیرد تا بیاید خانواده را ببیند به شهادت می رسد و نامه مرخصی در جیبش بوده است.
تمام آرزوهایت: کلاس، مدرسه، کوچه ، محله ، دوستان و خانواده، همه را رها کردی و از پشت نیمکت مدرسه به پشت سنگر شتافته و به جای قلم در دست های کوچکت اسلحه گرفتی، و تو چه مردانه در حالی که هنوز معصومیّت کودکانه در تو موج می زد به مصاف آتش و خون بر خاستی و ندای رهبر کبیر انقلاب را لبیک گفتی، اکنون تو می بایست از همه ی وابستگی هایت دل می بریدی و تقدير نيز چنين برايت رقم زده بود دیگر نامه های خانواده نیز به دستت نمی رسید. باید از همه ی عُلقه هایت می بریدی، دیگر تنها تو بودی و خدا و شلمچه، این سرزمین عشق و ایثار ، این سرزمین بی قراری ها، سربه آغوش او نهادی و دردها و تنهایی ات را در گوش او نجوا می کردی باید از همه دل می کند تا تنها به او دل ببندی دوران خودسازی تو بود برای پذیرفته شدن در محفلی که هرکس را یار ای قدم نهادن نبود تو آمده بودی تا همه چیز را در برابر اجابت محبوب و معبود خود تقديم نمایی و به هیچ چیز جز او نیندیشی و اکنون خاک شلمچه میعادگاه تو بود.
با ياران کربلایی ات ، لحظه ی عروج و پیوستن تو به حسین (ع) و یاران کربلا در خاک شلمچه چه زیبا و به یاد ماندنی بود. فخر قلم بیان زیبایی هاست، اما پذیرای لوح شهادیت نیست. سربلند باد مقاومتت و لبریز باد جام شهادتت، در کویر فردا، ما را هم سیراب کن که مزرعه ی جان تشنه ی جام حضور توست و حضور رمز کلام شهادت است.
نه سودایی در سر دارم
نه نشانه سجده در سیما
بر سجاده ی سحر یک بار نماز خواندم خورشید طلوع کرده بود، و من سلام دادم، و او اجابت کرد.
پی نوشت :
(1) . شعر از رحیمی (؟)
(2) . فرهنگ اعلام شهدای استان مرکزی . ص 556
(3) کتاب جاری مثل رود (نگاهی به زندگی 72 شهید دانش آموز ساوه) . انتشارات هوراسا . ص 184 و 185
#گنجینه_علوی را در آدرس های زیر دنبال نمایید.
روبیکا https://rubika.ir/srazsaveh
گپ https://gap.im/srazsaveh
سروش https://sapp.ir/srazsaveh
ایتا https://eitaa.com/srazsaveh
تلگرام https://t.me/srazsaveh
اینستاگرام https://www.instagram.com/srazsaveh
پرشین بلاگ https://srazsaveh.persianblog.ir
با مرکب اخلاص به دشت آمده است
گویید به آسمان که رُوح مَلکی
از مقتل کربلای هشت آمده است.(1)
💠 #شهید_غلامرضا_ملکی
یکم تیر ماه 1349، در شهرستان #ساوه به دنیا آمد. پدرش جعفر، پرسنل شهرداری بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. داوطلبانه از سوی بسیج در جبهه های نور علیه ظلمت حضور یافت.
در سن 16 سالگی به عنوان تخریب چی میدان مین، در منطقه عملیاتی #شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، روحش پر کشید و به ملکوت اَعلی پیوست، پیکر شهید در گلزار شهدای امامزاده سیدعلی اصغر (ع) ساوه، مدفون گردید.
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
📝 نامه های خانواده به دستش نمی رسیده است و هنگامی که مرخصی می گیرد تا بیاید خانواده را ببیند به شهادت می رسد و نامه مرخصی در جیبش بوده است.
تمام آرزوهایت: کلاس، مدرسه، کوچه ، محله ، دوستان و خانواده، همه را رها کردی و از پشت نیمکت مدرسه به پشت سنگر شتافته و به جای قلم در دست های کوچکت اسلحه گرفتی، و تو چه مردانه در حالی که هنوز معصومیّت کودکانه در تو موج می زد به مصاف آتش و خون بر خاستی و ندای رهبر کبیر انقلاب را لبیک گفتی، اکنون تو می بایست از همه ی وابستگی هایت دل می بریدی و تقدير نيز چنين برايت رقم زده بود دیگر نامه های خانواده نیز به دستت نمی رسید. باید از همه ی عُلقه هایت می بریدی، دیگر تنها تو بودی و خدا و شلمچه، این سرزمین عشق و ایثار ، این سرزمین بی قراری ها، سربه آغوش او نهادی و دردها و تنهایی ات را در گوش او نجوا می کردی باید از همه دل می کند تا تنها به او دل ببندی دوران خودسازی تو بود برای پذیرفته شدن در محفلی که هرکس را یار ای قدم نهادن نبود تو آمده بودی تا همه چیز را در برابر اجابت محبوب و معبود خود تقديم نمایی و به هیچ چیز جز او نیندیشی و اکنون خاک شلمچه میعادگاه تو بود.
با ياران کربلایی ات ، لحظه ی عروج و پیوستن تو به حسین (ع) و یاران کربلا در خاک شلمچه چه زیبا و به یاد ماندنی بود. فخر قلم بیان زیبایی هاست، اما پذیرای لوح شهادیت نیست. سربلند باد مقاومتت و لبریز باد جام شهادتت، در کویر فردا، ما را هم سیراب کن که مزرعه ی جان تشنه ی جام حضور توست و حضور رمز کلام شهادت است.
نه سودایی در سر دارم
نه نشانه سجده در سیما
بر سجاده ی سحر یک بار نماز خواندم خورشید طلوع کرده بود، و من سلام دادم، و او اجابت کرد.
پی نوشت :
(1) . شعر از رحیمی (؟)
(2) . فرهنگ اعلام شهدای استان مرکزی . ص 556
(3) کتاب جاری مثل رود (نگاهی به زندگی 72 شهید دانش آموز ساوه) . انتشارات هوراسا . ص 184 و 185
#گنجینه_علوی را در آدرس های زیر دنبال نمایید.
روبیکا https://rubika.ir/srazsaveh
گپ https://gap.im/srazsaveh
سروش https://sapp.ir/srazsaveh
ایتا https://eitaa.com/srazsaveh
تلگرام https://t.me/srazsaveh
اینستاگرام https://www.instagram.com/srazsaveh
پرشین بلاگ https://srazsaveh.persianblog.ir
۳.۸k
۰۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.