خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست
خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست
آه انگار نه انگار عزاداری هست
آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد
این طرف در تب شعله تن بیماری هست
…و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه
که به پا خیزد اگر دست علمداری هست
مَبَریدم که در این دشت مرا کاری هست
گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست
به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا
که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست
آه انگار نه انگار عزاداری هست
آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد
این طرف در تب شعله تن بیماری هست
…و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه
که به پا خیزد اگر دست علمداری هست
مَبَریدم که در این دشت مرا کاری هست
گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست
به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا
که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست
۷۳۶
۲۲ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.