ات:خب...
ات:خب...
(نگاهم به جیمین بود اون خیلی بی تفاوت نگاه میکرد البته به من نه به بقیه )
ش:بگو دیگه..
ات: من خب تا به حال بهش فکر نکردم
ش:امکان نداره
ات: نمیدونم
ش:جیمین نظر تو چیه
ج: من دختر دوست دارم
ات:دختر؟
ج:اره عزیزم دختر کوچولوی من و تو.....خیلی ناز میشه مگه نه؟
ویو ات
اون خیلی صمیمی حرف میزنه انگار همیشه همینطوری بوده
خیلی عادی گفتم اره دختره نازی میشه
البته با یاد آوری اون حرفش که گفته بود
ج:همیشه ازت متنفر بودم....فکر کردی بچه ای که قراره به دنیا بیاد بچه توعه
سرم گیج رفت دستمو انداختم روی میز که خورد به آب میوه
و پاشید روی میز
دستمو گذاشته بودم روی سرم و یکیشو روی میز
خیلی درد داره
جیمین و بقیه وقتی منو اینطوری دیدن دستپاچه شدن
جیمین که ادای ادم خوبه رو در میاورد مجبور شد بیاد سمتم و نگران بشه
ج:ات عزیزم خوبی....به من نگا کن
سرمو بلند کردم بهش نگا کنم که از هوش رفتم
فقط صداشو میشنیدم
.
(نگاهم به جیمین بود اون خیلی بی تفاوت نگاه میکرد البته به من نه به بقیه )
ش:بگو دیگه..
ات: من خب تا به حال بهش فکر نکردم
ش:امکان نداره
ات: نمیدونم
ش:جیمین نظر تو چیه
ج: من دختر دوست دارم
ات:دختر؟
ج:اره عزیزم دختر کوچولوی من و تو.....خیلی ناز میشه مگه نه؟
ویو ات
اون خیلی صمیمی حرف میزنه انگار همیشه همینطوری بوده
خیلی عادی گفتم اره دختره نازی میشه
البته با یاد آوری اون حرفش که گفته بود
ج:همیشه ازت متنفر بودم....فکر کردی بچه ای که قراره به دنیا بیاد بچه توعه
سرم گیج رفت دستمو انداختم روی میز که خورد به آب میوه
و پاشید روی میز
دستمو گذاشته بودم روی سرم و یکیشو روی میز
خیلی درد داره
جیمین و بقیه وقتی منو اینطوری دیدن دستپاچه شدن
جیمین که ادای ادم خوبه رو در میاورد مجبور شد بیاد سمتم و نگران بشه
ج:ات عزیزم خوبی....به من نگا کن
سرمو بلند کردم بهش نگا کنم که از هوش رفتم
فقط صداشو میشنیدم
.
۶۵۷
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.