تک پارتی ^افسون کوچولو^
جونگکوک:مگه نگفتم بدون اجازه من جایی نمیری؟(بم و عصبی)
سوجی:منم دل دارم...دلم گرفته بود(لرزش صدا)
جونگکوک:هع...(خنده عصبی)دلت با کلاب اومدن باز میشه؟!...جالبه!
سوجی:خب...(لکنت)
جونگکوک:دیگه نبینم تنهایی میای اینجا!فهمیدی؟!(عصبی)
سوجی:باشه...
جونگکوک:افرین گود گرلم(نیشخند)
سوجی:خب...بهتره من برم
جونگکوک:اتفاقا بهتره بمونی!(به تخت اشاره کرد)
ترس کله بدنه دختر رو فرا گرفت از ترس زبونش بند اومده بود یاده اونشب افتاد که پسر بزور...
جونگکوک:نترس...شوخی بود...میتونی بری
پا به فرار تند کرد و سریع از کلاب اومد بیرون
مطمئن بود که جئون یجا زَهرشو میریزه
همونطور تو فکر بود و داشت میدوید یه ون مشکی جلوی پا دختر نگه داشت و یه مرد غول پیکر ازش پیاده شد و دختر رو به سمت ماشین هدایت کرد...هرچقدر دختر خواهش و تمنا میکرد بی فایده بود...وقتی داخل ون جئون رو دید التماس هاش تموم شد و شروع کرد به گریه کردن
جونگکوک:انقد هق هق نکن!(دستوری و اروم)
سوجی:ولم کننننن!!!!!(جیغ)
جونگکوک:خفه!(عربده)
با دادی که زد زبونم بند اومد...
جونگکوک:انرژیتو برای شب نگهدار افسون کوچولو!(اغواگرانه)
با شنیدن لقبی که تو تخت بهم میداد خون تو رگام یخ زد،وخودمو برای بدبختیم اماده کردم...
پایان.
به قلم میا؛
نظرتون راجب تک پارتی چیبود؟!😔🎀
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.