کاش میشد خود را

کاش میشد خود را
در دریای چشمانت به آب انداخت
به ژرفای خاطرات...
غرق شد از حس وجودت...
که همه تو باشی و تو...
اما...
همچنان این اشک ها هستند که همنوای باران...
میرقصند بر کویر گونه ها
و این دل بی قرار...
در پس تپش لحظه ها محو میشود...
محو ثانیه ها...
...
دیدگاه ها (۱)

تو را در باورمنه در خیــالمشبیــہ نسیـم خنک تابستـانکـہ میخـ...

چه شد در من، نمی‌دانمفقط دیدم پریشانمفقط یک لحظه فهمیدمکه خی...

گاهی مجبورمبه آرامش عمیق گل و سنگ حسادت کنمچقدر خیالش آسوده ...

🌿 مراقبه‌ی «خشمِ مهار‌شده و خیرِ فرستاده‌شده»نسخه‌ی کوتاه، ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط