روباه سیاه
فیک روباه سیاه
P10
۵ مین گذشت که دکتر اومد(دکتر اسمشو کیوانگ میزارم)
کیوانگ:سلام ارباب
کوک:برو داخل اتاق معاینش کن(عصبی و جدی)
و رفت ۳۰ مین بعد
کوانگ اومد
کوک:چیشد
کوانگ:به مغزش آسیب جدی وارد نشده فکر کنم خیلی سرسخته اما باید مواظب باشین اگه یه بار دیگه همچین اتفاقی بیافته فکر کنم باعث بخطر افتادن سلامتیشون بشه فعلا زخماشو پانسمان کردم
کوک:میتونی بری
کوانگ تعظیم کرد و رفت
کوک ویو بعد از رفتم کوانگ به بادیگاردام گفتم ا.ت رو ببرن یکی از اتاقا تا بهوش بیاد
صبح روز بعد
ا.ت ویو
با برخورد نور به چشمم چشامو باز کردم که دیدم توی یه اتاق دارک هستم
بدنم درد میکرد به شدت سرم درد میکرد اما واکنشی نشون ندادم و یه طرف نشستم نمیدونم الان باندمون چه بلایی سرش اومده که در باز شد و یه خدمتکار عجوزه اومد تو
خدمتکار عجوزی:حالت خوبه
ا.ت:به توچه
عجوزه:ارباب گفتن بیاین پایین برای صبحانه
ا.ت:یعنی ارباب اینقد مشنگ که با رقیبش که نصف داراییهاشو کشید بالا و خیانت کرد میخواد صبحونه بخوره
P10
۵ مین گذشت که دکتر اومد(دکتر اسمشو کیوانگ میزارم)
کیوانگ:سلام ارباب
کوک:برو داخل اتاق معاینش کن(عصبی و جدی)
و رفت ۳۰ مین بعد
کوانگ اومد
کوک:چیشد
کوانگ:به مغزش آسیب جدی وارد نشده فکر کنم خیلی سرسخته اما باید مواظب باشین اگه یه بار دیگه همچین اتفاقی بیافته فکر کنم باعث بخطر افتادن سلامتیشون بشه فعلا زخماشو پانسمان کردم
کوک:میتونی بری
کوانگ تعظیم کرد و رفت
کوک ویو بعد از رفتم کوانگ به بادیگاردام گفتم ا.ت رو ببرن یکی از اتاقا تا بهوش بیاد
صبح روز بعد
ا.ت ویو
با برخورد نور به چشمم چشامو باز کردم که دیدم توی یه اتاق دارک هستم
بدنم درد میکرد به شدت سرم درد میکرد اما واکنشی نشون ندادم و یه طرف نشستم نمیدونم الان باندمون چه بلایی سرش اومده که در باز شد و یه خدمتکار عجوزه اومد تو
خدمتکار عجوزی:حالت خوبه
ا.ت:به توچه
عجوزه:ارباب گفتن بیاین پایین برای صبحانه
ا.ت:یعنی ارباب اینقد مشنگ که با رقیبش که نصف داراییهاشو کشید بالا و خیانت کرد میخواد صبحونه بخوره
۹.۹k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.