پارت زندگی من
پارت ۴۸ ( زندگی من 🩰 )
اول تنها رفتم کلاس و چند دقیقه بعد مکس 💙 و لوکا 🩵 اومدن ....
مکس با موبایلم زنگ زد به یکی از دوستاش و گفت با گوشی دوست دخترم زنگ زدم 🤦🏻♀️
بعد که تماسش تموم شد زنداییم 💛 اومد.
لیلی و آلیس و آمیا اومدن...
لیلی هم شیرینی آورده بود 😙
جک 💚 هم اومد و انگار از خواب بیدار شده بود و اعصابش خورد بود 😐
روکی 🩶 اومد 🙄 و قبل اومدن خانوم 💛 آدریک هم اومده بود 😐
دختر خالم اومد 😃 در کلاس و گفت همو بعد پایان کلاس همو میبینیم 😁🍓
کای 🧡 نیومد 🥲
و وقتی میا 💜 اومد با هم رفتیم خونه شونه شیرینی هاشو بیاریم 😊
( قبل اومدن دختر خالم رفته بودیم )
و بعد رفتیم بیرون و خواستم یه چیزی بگم بهشون ( خوابی که دیدم 😐 ) و دورم جمع شده بودن ... و مکس و لوکا بیشتر از همه گیر داده بودن 😂💔
و مثل شنبه آدریک ..... نذاشت بگم 🙄😑
آخر کلاس که همه رفتن دختر خالم اومد و ۳ نفره فضولی کردیم 🤣😅🙈 ( منو 🩷 کلسی 🧡 دختر خالم و میا 💜 )
پایان 🩷😊🫶🏻
اول تنها رفتم کلاس و چند دقیقه بعد مکس 💙 و لوکا 🩵 اومدن ....
مکس با موبایلم زنگ زد به یکی از دوستاش و گفت با گوشی دوست دخترم زنگ زدم 🤦🏻♀️
بعد که تماسش تموم شد زنداییم 💛 اومد.
لیلی و آلیس و آمیا اومدن...
لیلی هم شیرینی آورده بود 😙
جک 💚 هم اومد و انگار از خواب بیدار شده بود و اعصابش خورد بود 😐
روکی 🩶 اومد 🙄 و قبل اومدن خانوم 💛 آدریک هم اومده بود 😐
دختر خالم اومد 😃 در کلاس و گفت همو بعد پایان کلاس همو میبینیم 😁🍓
کای 🧡 نیومد 🥲
و وقتی میا 💜 اومد با هم رفتیم خونه شونه شیرینی هاشو بیاریم 😊
( قبل اومدن دختر خالم رفته بودیم )
و بعد رفتیم بیرون و خواستم یه چیزی بگم بهشون ( خوابی که دیدم 😐 ) و دورم جمع شده بودن ... و مکس و لوکا بیشتر از همه گیر داده بودن 😂💔
و مثل شنبه آدریک ..... نذاشت بگم 🙄😑
آخر کلاس که همه رفتن دختر خالم اومد و ۳ نفره فضولی کردیم 🤣😅🙈 ( منو 🩷 کلسی 🧡 دختر خالم و میا 💜 )
پایان 🩷😊🫶🏻
- ۲.۷k
- ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط