همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
#سعدی
دیدگاه ها (۲)

به تن تبعید شد روحِ عدم‌پیمای من ای عمر!بگو بر شانه باید بُر...

گر مرا ترک کنی من زغمت می سوزمآسمان را به زمین جان خودت می د...

هرگز از گردش ایام دل آزرده مباشبامدادیست پی هر شب ِ تاری، آر...

دنیا پر از رنج است!اما با این‌حالدرختان گیلاس همچنان شکوفه م...

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو د...

یا اباالفضل العباس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط