نامه مهران مدیری برای عمو فیتیله ای های غمگین این روزهایم
نامه مهران مدیری برای عمو فیتیله ای های غمگین این روزهایمان
در تمام سالهای طولانی که خنده را به لب ما و بچه هایمان نشاندید، کسی برای تقدیر از شما بیانیه ای صادر نکرد.
هر چه برای خوشحالی بچه ها، خاک صحنه خوردید و زیر پروژکتورهای داغ استودیوها خیس عرق شدید،
هر چه به کودکان سرزمینم، در قالبهای شاد و متنوع، از خدا و دین و اخلاق و انسانیت و آزادگی و جوانمردی و وطن دوستی آموختید،
هر چه بخاطر لبخند معصومشان، لباس نوزاد و پیرزن به تن کردید، گاو و الاغ و مرغ و خروس و سگ و گربه و ... شدید،
کسی از شما قدردانی نکرد، به چشم کسی نیامد.
در سفرهای دور و دراز از جاده های صعب العبور به مناطق محروم، برای نوازش و تشویق کودکان مستعد اما محروم و بی چیز،
کسی همراهتان نشد.
نجات آن اعدامی اهل بم، بخاطر نامه ای که دختر هشت ساله اش برایتان نوشته بود و دوندگی های شما را کسی ندید.
دلجویی تان از خانواده های داغدار بچه های قربانی در آن ورزشگاه لعنتی که دلیلی جز سوء مدیریت مسئولین و مدیران مربوطه نداشت،
حضور مداومتان در آسایشگاه بچه های معلول ، کودکان سرطانی، اهدای خون ، برنامه های کوچک و بزرگ نیکوکاری،...
هیچکدام از اینها چیزی نبودند که به چشم مسئولین و ایضا، بسیاری از ما مردمان این آب و خاک بیاید و تحسینی و تشکری را بدرقه ی خستگی هاتان کند...
اما، تنها یک اشتباه کافی بود تا سیل پیامها و لعن و نفرین ها و خط و نشان کشیدن ها را به سویتان سرازیر کند،
رگ غیرت و تعصب قومی و نژادی را ، بر گردن جماعتی برآورد و سیل جمعیت را به خیابانها بکشاند،
سوژه ی طراز اول بحث گروههای مجازی و بهانه ی انتقام کشی اهل سیاست و صاحبان قدرت شوید،
و پذیرش اشتباه و عذرخواهی صادقانه تان را هم نه کسی ببیند و نه کسی بشنود و نه کسی بپذیرد...
من نگران شما هستم، عموهای دوست داشتنی فیتیله ای!
اگر چه فرزندان من دیگر آنقدر قد کشیده اند که کمتر پای برنامه تان بنشینند،
و خودم آنقدر این روزها گرفتار شده ام که کمتر بیاد آورم که؛
نظاره ی عمیق ترین شادی ها و قهقهه ی کودکانم را ، حین تماشای فیتیله ی زیبای شما تجربه کرده ام!
که بهای این خاطره را، سپید شدن موی شما پرداخته،
دستتان را می بوسم
و دعا می کنم در این روزهای سخت، در روزگاری که خطای انسان جایزالخطا را کسی برنمی تابد،
و تاوان تعصبات و انتقام کشی ها را ، نه مدیران صاحب قدرت، که همان اهالی هنر و اندیشه ی زیردست و خاک صحنه خورده می پردازند،
که رسم مروت و انصاف از میانمان رخت برنبندد،
و ما و بچه های ما را از ادامه ی حضورتان در قاب تصویر محروم نکند...
در تمام سالهای طولانی که خنده را به لب ما و بچه هایمان نشاندید، کسی برای تقدیر از شما بیانیه ای صادر نکرد.
هر چه برای خوشحالی بچه ها، خاک صحنه خوردید و زیر پروژکتورهای داغ استودیوها خیس عرق شدید،
هر چه به کودکان سرزمینم، در قالبهای شاد و متنوع، از خدا و دین و اخلاق و انسانیت و آزادگی و جوانمردی و وطن دوستی آموختید،
هر چه بخاطر لبخند معصومشان، لباس نوزاد و پیرزن به تن کردید، گاو و الاغ و مرغ و خروس و سگ و گربه و ... شدید،
کسی از شما قدردانی نکرد، به چشم کسی نیامد.
در سفرهای دور و دراز از جاده های صعب العبور به مناطق محروم، برای نوازش و تشویق کودکان مستعد اما محروم و بی چیز،
کسی همراهتان نشد.
نجات آن اعدامی اهل بم، بخاطر نامه ای که دختر هشت ساله اش برایتان نوشته بود و دوندگی های شما را کسی ندید.
دلجویی تان از خانواده های داغدار بچه های قربانی در آن ورزشگاه لعنتی که دلیلی جز سوء مدیریت مسئولین و مدیران مربوطه نداشت،
حضور مداومتان در آسایشگاه بچه های معلول ، کودکان سرطانی، اهدای خون ، برنامه های کوچک و بزرگ نیکوکاری،...
هیچکدام از اینها چیزی نبودند که به چشم مسئولین و ایضا، بسیاری از ما مردمان این آب و خاک بیاید و تحسینی و تشکری را بدرقه ی خستگی هاتان کند...
اما، تنها یک اشتباه کافی بود تا سیل پیامها و لعن و نفرین ها و خط و نشان کشیدن ها را به سویتان سرازیر کند،
رگ غیرت و تعصب قومی و نژادی را ، بر گردن جماعتی برآورد و سیل جمعیت را به خیابانها بکشاند،
سوژه ی طراز اول بحث گروههای مجازی و بهانه ی انتقام کشی اهل سیاست و صاحبان قدرت شوید،
و پذیرش اشتباه و عذرخواهی صادقانه تان را هم نه کسی ببیند و نه کسی بشنود و نه کسی بپذیرد...
من نگران شما هستم، عموهای دوست داشتنی فیتیله ای!
اگر چه فرزندان من دیگر آنقدر قد کشیده اند که کمتر پای برنامه تان بنشینند،
و خودم آنقدر این روزها گرفتار شده ام که کمتر بیاد آورم که؛
نظاره ی عمیق ترین شادی ها و قهقهه ی کودکانم را ، حین تماشای فیتیله ی زیبای شما تجربه کرده ام!
که بهای این خاطره را، سپید شدن موی شما پرداخته،
دستتان را می بوسم
و دعا می کنم در این روزهای سخت، در روزگاری که خطای انسان جایزالخطا را کسی برنمی تابد،
و تاوان تعصبات و انتقام کشی ها را ، نه مدیران صاحب قدرت، که همان اهالی هنر و اندیشه ی زیردست و خاک صحنه خورده می پردازند،
که رسم مروت و انصاف از میانمان رخت برنبندد،
و ما و بچه های ما را از ادامه ی حضورتان در قاب تصویر محروم نکند...
۳.۰k
۲۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.