چند وقته پیش (تابستون سال پیش)با یکی از دوستام رفتم کتابخ
چند وقته پیش (تابستون سال پیش)با یکی از دوستام رفتم کتابخونه ،قرار شد باهم کتاب بخونیم ^_^ گفت: واست کتاب انتخاب کنم؟. گفتم :باشه فقط یادت باشه من همون ژانر همیشگیو میخونم ها!فقط تخیلی=/
رفت طبقه ی پایین نیم ساعت بعد اومد(منم درگیر سه گانه ایزابل آلنده بودم) گفت بیا ببین چی اوردم برات@_@.
کتابو که نگا کردم گفتم :چی؟جنگلی که نجاتم داد؟=/چه اسم مسخره ای:/عمرا اگه بخونمش.
کتاب و گذاشت سرجاش و من براش کتاب انتخاب کردم :)
الان یک سال از اون موقع میگذره یک شنبه همین هفته رفتم کتابخونه که کتاب بگیرم اتفاقی چشمم خورد به این کتاب .وقتی که کامل خوندمش دوباره و دوباره اسمش رو خوندم اما همین امروز فهمیدم اسم کتاب این بوده:"جنگی که نجاتم داد"!
حسابی تعجب کردم !من هربار اسم کتاب رو اشتباه میخوندم =)
پ.ن۱:کتاب جالبیه بر عکس تصورم ! از اینکه اونروز انتخاب دوستم رو رد کردم واقعا پشیمون شدم =(
پ.ن۲:کتاب در مورد دختری به نام "آدا"ست .آدا یک دختر پاچنبریِ که تا سن ده سالگیش مادرش بهش اجازه نمیده از خونه بیرون بیاد و فقط از پشت پنجره بیرون رو تماشا میکرده .با شروع جنگ جهانی دوم و حمله ی "آلمانی" ها به "انگلیس" بچه های "لندن"رو به روستای "کِنت "میفرستن که در خطر نباشن .برادر آدا ؛ "جیمی" با اجازه ی مادرش آماده سفر میشه اما مادر آدا به اون میگه که باید همینجا بمونی ...
رفت طبقه ی پایین نیم ساعت بعد اومد(منم درگیر سه گانه ایزابل آلنده بودم) گفت بیا ببین چی اوردم برات@_@.
کتابو که نگا کردم گفتم :چی؟جنگلی که نجاتم داد؟=/چه اسم مسخره ای:/عمرا اگه بخونمش.
کتاب و گذاشت سرجاش و من براش کتاب انتخاب کردم :)
الان یک سال از اون موقع میگذره یک شنبه همین هفته رفتم کتابخونه که کتاب بگیرم اتفاقی چشمم خورد به این کتاب .وقتی که کامل خوندمش دوباره و دوباره اسمش رو خوندم اما همین امروز فهمیدم اسم کتاب این بوده:"جنگی که نجاتم داد"!
حسابی تعجب کردم !من هربار اسم کتاب رو اشتباه میخوندم =)
پ.ن۱:کتاب جالبیه بر عکس تصورم ! از اینکه اونروز انتخاب دوستم رو رد کردم واقعا پشیمون شدم =(
پ.ن۲:کتاب در مورد دختری به نام "آدا"ست .آدا یک دختر پاچنبریِ که تا سن ده سالگیش مادرش بهش اجازه نمیده از خونه بیرون بیاد و فقط از پشت پنجره بیرون رو تماشا میکرده .با شروع جنگ جهانی دوم و حمله ی "آلمانی" ها به "انگلیس" بچه های "لندن"رو به روستای "کِنت "میفرستن که در خطر نباشن .برادر آدا ؛ "جیمی" با اجازه ی مادرش آماده سفر میشه اما مادر آدا به اون میگه که باید همینجا بمونی ...
۳.۶k
۲۳ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.