شروع دوباره پارت چهاردهم

و پشت سرش باز درو بست و شروع کرد به حرف زدن
خدمتکار:خب این جا یک سری قوانین داره که باید رعایت کنید
۱_اولی به پسری که همین الان رفتی دیدیش میگی ارباب
۲_دومی ضروری نیستکه بگمش اما میگم بدونی تو الان جات نباید اینجا می‌بود باید تو زیر زمین پیش بقیه دخترا میبودی اما خب گفتن که تو وی ای پی هستی اما این دلیل نمیشه که قوانین رو رعایت نکنی
۳_سومی فکر فرار حتی از ذهنت عبور هم نکنه
۴_چهارمی تو حتی وقتی در اتاقت بازه بدون نباید بیای بیرون مگر اینکه بهت دستور داده شده باشه
۵_سرپیچی از حرف افراد این خونه ممنوع
اینا پنج تا قانونن اما بدون رعایت نکردن هر کدومشون مساویه با مرگت
با این حرفش خیلی ترسیدم هرچی فکر میکردم هنوز نمیتونستم دقیق بگم و حدس بزنم چرا اینجام اخه اصلا چرا من وای دارم دیوونه میشم یه مشت سوال داخل ذهنمه که نه خودم جوابی براشون پیدا کردم نه کسی جوابشون رو بهم میگه احساس میکنم الان مغزم منفجر میشه که با صدای شکمم از فکر و خیال در اومدم که تازه سوزش معدم رو حس کردم
میدونستم خیلی وقته چیزی نخوردم اما خب چه فایده من که الان چیزی نیست که بخورم
اَه سوالای زیاد مغزم کم بود گشنگی بهش اضافه شد
(از زبان نامجون)
امروز کلی تمرین کرده بودیم چون نزدیکای کامبک بود و داشتیم رقصش رو تمرین میکردیم برای موزیک ویدیو گیرمون متفاوت بود با میکاپ های همیشه گیمون برای همین امروز قرار بود میکاپ ارتیستامون بیان تا یه بار رو صورتمون انجامش بدن و ببینن چطور روی صورتمون بهتر میشینه و مطمعن شن که درست انجام میدن تا روز ضبط موزیک ویدیو به مشکلی نخوریم
از این به بعد میخوام پارت ها رو زود تر بنویسم و بزارم فقط لطفا حمایت کنید😊🤍