کنار مشتی خاک

🌱🍒کنار مشتی خاک
در دوردست‌ خودم، تنها ، نشسته‌ام.
نوسان‌ها خاک شد
و خاک‌ها از میان انگشتانم لغزید و فروریخت.
شبیهِ هیچ شده‌ای!
چهره‌ات را به سردی خاک بسپار.
اوج خودم را گُم کرده‌ام.
می‌ترسم، از لحظه‌ی بعد و از این پنجره‌ای که به روی احساسم گشوده شد..

آن طرف، سیاهی من پیداست:
روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده‌ام، شبیه غمی.
و نگاهم را در بخار غروب ریخته‌ام.
روی این پله‌ها غمی، تنها نشست.
در این دهلیزها انتظاری سرگردان بود...🌱🍒

#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۰)

#عکس_نوشته

#عکس_نوشته

‌🍒🌱 آی شاعرسراغ امان را دیگر  از آینه نگیریمو گم شدنمان را ب...

🌱🍒به عزای عاجلت ای بی‌نجابت باغ،بعد از آنکه رفته‌باشی جاودان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط