در اغوش شیطان
#در_اغوش_شیطان
پارت 9 🌚
تهیونگ
دیوید داشت با ترس به من نگاه میکرد و التماس میکرد که زنده نگهش دارم
کل کسایی که توی بار بودن داشتن جیغ میزدن و گریه میکردن و من خندم گرفته بود داشتم قهقه میزدم
میدونی خیلی دوست دارم بقیه رو درحال جیغ زدن و گریه کردن ببینم اره خب چه میشه کرد؟ بنده یه روانی دوست داشتنی ام
اسلحه رو روی سر دیوید گرفتم و گفتم اخرین حرفت چیه
با ترس بهم زل زد داشت کم کم گریش میگرفت
اه اه چندش گریه تورو دوست نداشتم
ماشه رو کشیدم و بنگ
شروع کردم به خندیدن
دیوید داشت با چشمای گرد بهم زل میزد هیچ تیری توی اسلحه نبود چون خودم از اول تیر هاشو در اورده بودم
وقتی خندیدنم تموم شد به روی پاشنه چرخیدم و به منظره دلنشین بار نگاه کردم پر از جنازه هایی که با خون قرمز پوشیده شده بودن واقعا عجب صحنه ای بود
برگشتم و به دیوید نگاه کردم و بهش گفتم : چیه فکر کردی قراره به همین زودی و اسونی بمیری؟ نه قشنگم یه کاری میکنم که هر روز و هر ماهو هر سال ارزوی مرگ کنی
قشنگ دیدم که دیوید داشت از ترس میلرزید
خب کار اینم ساخته شد از کوک پرسیدم کل بار پاکسازی شد و اون گفت اره
به کوک و بقیه سپردم این کثافط کاری رو جمع کنن و حال دیوید هم بگیرن
از بار زدم بیرون عه این دخترس که
همون دختری رو دیدم که توی بار بهم زل زده بود دیدم داره با یکی تماس میگیره حتما پلیسه دیگه
خب داشت کم کم حوصلم سر میرفت اسلحه ای که خالی از تیر بود رو در اوردم رفتم پشتش و گفتم
( شرایط پارت بعد 10 لایک ۵ کامنت )
پارت 9 🌚
تهیونگ
دیوید داشت با ترس به من نگاه میکرد و التماس میکرد که زنده نگهش دارم
کل کسایی که توی بار بودن داشتن جیغ میزدن و گریه میکردن و من خندم گرفته بود داشتم قهقه میزدم
میدونی خیلی دوست دارم بقیه رو درحال جیغ زدن و گریه کردن ببینم اره خب چه میشه کرد؟ بنده یه روانی دوست داشتنی ام
اسلحه رو روی سر دیوید گرفتم و گفتم اخرین حرفت چیه
با ترس بهم زل زد داشت کم کم گریش میگرفت
اه اه چندش گریه تورو دوست نداشتم
ماشه رو کشیدم و بنگ
شروع کردم به خندیدن
دیوید داشت با چشمای گرد بهم زل میزد هیچ تیری توی اسلحه نبود چون خودم از اول تیر هاشو در اورده بودم
وقتی خندیدنم تموم شد به روی پاشنه چرخیدم و به منظره دلنشین بار نگاه کردم پر از جنازه هایی که با خون قرمز پوشیده شده بودن واقعا عجب صحنه ای بود
برگشتم و به دیوید نگاه کردم و بهش گفتم : چیه فکر کردی قراره به همین زودی و اسونی بمیری؟ نه قشنگم یه کاری میکنم که هر روز و هر ماهو هر سال ارزوی مرگ کنی
قشنگ دیدم که دیوید داشت از ترس میلرزید
خب کار اینم ساخته شد از کوک پرسیدم کل بار پاکسازی شد و اون گفت اره
به کوک و بقیه سپردم این کثافط کاری رو جمع کنن و حال دیوید هم بگیرن
از بار زدم بیرون عه این دخترس که
همون دختری رو دیدم که توی بار بهم زل زده بود دیدم داره با یکی تماس میگیره حتما پلیسه دیگه
خب داشت کم کم حوصلم سر میرفت اسلحه ای که خالی از تیر بود رو در اوردم رفتم پشتش و گفتم
( شرایط پارت بعد 10 لایک ۵ کامنت )
۳.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.