میخورم غم خون دل مینوشم از اویی که نیست

میخورم غَم، خونِ دل مینوشم از اویی که نیست
مست و حیران میشوم با عطرِ گیسویی که نیست

در خیـالم با خیـالـَش روز و شـب سـر میـکنـم؛
وِرد میخوانم خوشَم باسِحروجادویی که نیست

راضـی ام حتـّی پـَس از مـرگـم بیایـد بـر سَـرَم
باز دِلـخوش میـشـوم با نوشدارویی که نیـست..

چـشـم بَـر هَـم میگـُذارم او نمـایـان میـشود
پیش می آیم به سمتِ ماه بانویی که نیست..

فرض کـن شیـری که دنبالِ شِکاری تیزپا ست
در خیالـَم میدَوَم دنبـال آهـویی کـه نیـست...

باز هَم شـب میـشود.. او را بـغل میگـیرم و
میبَرم در باغی از گلهای شب بویی که نیست..

دیدگاه ها (۲)

ایران به آتش می‌کشد، خاموشی تاریخ راهوشیار پایان می‌دهد، مده...

روحت شاد عزیز دل مادر تسلیت به خانواده و دوستان و مردم ایران...

نه! نگفتم دوستت دارم؛ ولی جانم توییخالق هر لحظه از این عشق پ...

‍ آهسته تر او را ببوس، این یارِ من بودهاین دلبرِ آزرده دل، د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط