رّختِ شعر می پوشم
رّختِ شعر می پوشم
و میان کلمات دورِ تو می گردم!
واژه ها را با حواس پرتی ، ناشیانه کنار هم می چینم
و دزدانه چشم هایت را می بوسم.
لبخند که می زنی
واژه ها گل می کنند...
و من دیوانه تر
تو را به سینه می فشارم.
مینویسم عشق...
و چیزی درون سینه ام تکه تکه می شود!
پای هر کلمه
چشمه ای از خون می جوشد
به یاد می آورم که نیستی
که این ها خواب و خیال و شعری بیش نیستند
بی امان گریه میکنم
و نقطه میگذارم پای احساسم
پای تمام شعرهای ناپخته ام
پای لنگِ عشق...!!!
#سجاد_بیرامی
و میان کلمات دورِ تو می گردم!
واژه ها را با حواس پرتی ، ناشیانه کنار هم می چینم
و دزدانه چشم هایت را می بوسم.
لبخند که می زنی
واژه ها گل می کنند...
و من دیوانه تر
تو را به سینه می فشارم.
مینویسم عشق...
و چیزی درون سینه ام تکه تکه می شود!
پای هر کلمه
چشمه ای از خون می جوشد
به یاد می آورم که نیستی
که این ها خواب و خیال و شعری بیش نیستند
بی امان گریه میکنم
و نقطه میگذارم پای احساسم
پای تمام شعرهای ناپخته ام
پای لنگِ عشق...!!!
#سجاد_بیرامی
۶.۰k
۲۸ فروردین ۱۴۰۰