شعربسیارزیبا

#شعر_بسیار_زیبا

دست بردار ، برو ! پرسه نزن دور و برم
من از آن قالی فرسوده که پا خورده ترم

دو سه بار آمده بودم بروم ، جا ماندم
چه بلا ها که نیاوردی از آن پس به سرم

فکر کردی که من از جنس تو ام ، صد رنگم
از کنار تو و این خاطره ها می گذرم ؟!

تشنه بردی لب دریا و مرا آوردی
گفتی اما که به تو از همه نزدیکترم

خوب میدانی اگر هر چه بزرگم باشی
هر قَدر دور شوی ریزتری در نظرم

بــاز انــگــار خـیـالات بـرم داشـتــه اســت
من کجا ... عشق کجا ... از خودمم بی خبرم

با همان خاطره ها باز عذابم میداد
«پدر عشق بسوزد که در آمد پدم.
#ــــ💔 💔 ـــــــ💔 💔 ــــــــ💔 💔
لینک جدید کانال من در تلگرام*
https://t.me/joinchat/AAAAAEUuSeCdhQ_sJTR6_A
دیدگاه ها (۴)

عشق را آموختم از بلبلیچون بدیدم رسم عشقش با گلیپر گشو...

گور بابای بی پولی ادم باید دلشه خوش باشههر وقت زندگیت رسید ...

لبخند میزنم💔 به تمام روزهای خوبی💔 که انتظار مرا نمی کشند💔 و ...

ظهر بخیر های توبوی بهار میدهندتازه و دوست داشتنیسلام که میکن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط