.........
.........
تو وصیت نامه اش گفته بود اینجا خاکش کنن .
امیر خیلی خوش رو و شوخ بود .
الهام: ریحانه ازش ویدئو یا پیام صوتی داری ؟
ریحانه با شرم گفت:
خیلی خیلی خصوصیه الهام جون .
ریحانه: چند شب پیش اومد به خوابم .
.
الهام: خب؟!! چی گفت ؟!چی شد؟!
دیدیش ؟ دل تنگت وا شد؟! هان؟!!
.
ریحانه: من همیشه میبینمش . کنارمه
باهاش زندگی میکنم. همین امروز کلی بهش غر زدم .
الهام: چرا؟!
ریحانه: پنج شنبه ها روز غر زدن منه .
امیر دورش شلوغ میشه ..کمتر منو بهم توجه میکنه .قبل اومدنم کلی بهش غر میزنم که نکنه منو نبینی ها ..حواست به منم باشه !
الهام :
میفهممت .. خیلی خوب میفهممت .آااااه .
خوابت رو نگفتی!
ریحانه:
خواب دیدم یه دختر بچه اومد تو آغوشم .. من به همه میگم دختر امیره .. امیر اینو داده بهم .
الهام : اسمش ؟
اسمش چی بود ؟!
ریحانه با قطعیت میگه ::
نازنین زهرا .
اسم مورد علاقه امیرم بود ..
طوری میگه امیرم ..بند دلم پاره میشه ..
چقدر خوب میشناسمش ریحانه رو . بغض تو گلوشو . چشماشو ..
دستای لرزانش رو .
تمیزی چادر و کفش و کیفش رو که خودش رو برای عشقش درست کرده .
چند لحظه رهاش میکنم . نشسته روبه روی همسرش . ازش عکس میگیرم .
زوم میکنم روی عکس تا ببینم عکس به درستی افتاده ؟
حلقه ازدواج باز میدرخشه بر روی زیارت عاشورا .
سرش رو بلند میکنه .
ریحانه:
وقتی جسد امیر رو آوردن .خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم . ولی خوش قول بود .
2سال و 5 ماه بود عقد کرده بودیم. میخواستیم خیلی ساده بدون تشریفات ، بعد یه ماه عسل مشهد بریم خونمون که داماد برگشت !!
تیر درست از پشت سر به چشم داماد خورده بود . ولی فقط زیر چشمش کبود بود عشقم .
نگاهش کردم .
امیرم ؛ قشنگ تر از همیشه بود . دومادیش مبارکه ..
من دیگه تحمل نداشتم ؛
آنی بود فریاد بزنم از این احساس . ترجیح دادم ریحانه رو ببوسم و برم . عزیز دستش رو روی شونه های ریحانه گذاشت .
عزیز: مادر خوشبخت بشی کنار امیرت .
خدا امیرت رو همونطور که برای زینب خواست . تو رو نیز بخواد .
از دور نگاهش کردم .
ریحانه آروم و متین همچنان از مهمانانی که برای دیدار با همسرش می آمدند پذیرایی می کرد.
امامزاده پر شده بود از زائر .
پنج شنبه ها روز زیارت بود.
روز ابا عبدالله .
خوش به حال اونایی که کربلا بودن .
خوش به حال من که کنار ریحانه و شهدا و امامزاده و یادت و عزیز بودم .
یا علی .
الهام .
@elham_charkhandeh
تو وصیت نامه اش گفته بود اینجا خاکش کنن .
امیر خیلی خوش رو و شوخ بود .
الهام: ریحانه ازش ویدئو یا پیام صوتی داری ؟
ریحانه با شرم گفت:
خیلی خیلی خصوصیه الهام جون .
ریحانه: چند شب پیش اومد به خوابم .
.
الهام: خب؟!! چی گفت ؟!چی شد؟!
دیدیش ؟ دل تنگت وا شد؟! هان؟!!
.
ریحانه: من همیشه میبینمش . کنارمه
باهاش زندگی میکنم. همین امروز کلی بهش غر زدم .
الهام: چرا؟!
ریحانه: پنج شنبه ها روز غر زدن منه .
امیر دورش شلوغ میشه ..کمتر منو بهم توجه میکنه .قبل اومدنم کلی بهش غر میزنم که نکنه منو نبینی ها ..حواست به منم باشه !
الهام :
میفهممت .. خیلی خوب میفهممت .آااااه .
خوابت رو نگفتی!
ریحانه:
خواب دیدم یه دختر بچه اومد تو آغوشم .. من به همه میگم دختر امیره .. امیر اینو داده بهم .
الهام : اسمش ؟
اسمش چی بود ؟!
ریحانه با قطعیت میگه ::
نازنین زهرا .
اسم مورد علاقه امیرم بود ..
طوری میگه امیرم ..بند دلم پاره میشه ..
چقدر خوب میشناسمش ریحانه رو . بغض تو گلوشو . چشماشو ..
دستای لرزانش رو .
تمیزی چادر و کفش و کیفش رو که خودش رو برای عشقش درست کرده .
چند لحظه رهاش میکنم . نشسته روبه روی همسرش . ازش عکس میگیرم .
زوم میکنم روی عکس تا ببینم عکس به درستی افتاده ؟
حلقه ازدواج باز میدرخشه بر روی زیارت عاشورا .
سرش رو بلند میکنه .
ریحانه:
وقتی جسد امیر رو آوردن .خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم . ولی خوش قول بود .
2سال و 5 ماه بود عقد کرده بودیم. میخواستیم خیلی ساده بدون تشریفات ، بعد یه ماه عسل مشهد بریم خونمون که داماد برگشت !!
تیر درست از پشت سر به چشم داماد خورده بود . ولی فقط زیر چشمش کبود بود عشقم .
نگاهش کردم .
امیرم ؛ قشنگ تر از همیشه بود . دومادیش مبارکه ..
من دیگه تحمل نداشتم ؛
آنی بود فریاد بزنم از این احساس . ترجیح دادم ریحانه رو ببوسم و برم . عزیز دستش رو روی شونه های ریحانه گذاشت .
عزیز: مادر خوشبخت بشی کنار امیرت .
خدا امیرت رو همونطور که برای زینب خواست . تو رو نیز بخواد .
از دور نگاهش کردم .
ریحانه آروم و متین همچنان از مهمانانی که برای دیدار با همسرش می آمدند پذیرایی می کرد.
امامزاده پر شده بود از زائر .
پنج شنبه ها روز زیارت بود.
روز ابا عبدالله .
خوش به حال اونایی که کربلا بودن .
خوش به حال من که کنار ریحانه و شهدا و امامزاده و یادت و عزیز بودم .
یا علی .
الهام .
@elham_charkhandeh
۵.۸k
۲۷ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.