داشت برایم شعر می خواند
داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها
و گفتم : بوسه دارید ؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد
تکرار کردم شما بوسه دارید !؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند
که دوستت دارم هایم را
لابه لایش بچشی و بفهمی
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم
گل کند ، شکوفه بزند ، بهار برسد !
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را
بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد
بلند گفت : دوستت دارم مجنون جان
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه ، ردیف شدم
زندگی انگار این بود
دو مصرع ، کنار هم ، یک شاه بیت
با طعم بوسه 🥰🍃
#حامد_نیازی
که پریدم میان یکی از مصرع ها
و گفتم : بوسه دارید ؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد
تکرار کردم شما بوسه دارید !؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند
که دوستت دارم هایم را
لابه لایش بچشی و بفهمی
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم
گل کند ، شکوفه بزند ، بهار برسد !
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را
بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد
بلند گفت : دوستت دارم مجنون جان
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه ، ردیف شدم
زندگی انگار این بود
دو مصرع ، کنار هم ، یک شاه بیت
با طعم بوسه 🥰🍃
#حامد_نیازی
۴.۹k
۲۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.