توی زندگی م، همیشه یه لحظاتی، یه حس هایی و یه انتخاب هایی
توی زندگیم، همیشه یه لحظاتی، یه حسهایی و یه انتخابهایی بوده که فکر میکردم هیچکس دیگه جز خودم درک نمیکنه. از یه جایی به بعد کمکم شروع کردم این حس رو پیدا کردن که خب، اگر احساسات ما اهمیتی برای دیگران نداره، چه نیازیه بقیه راجع بهش بدونن؟
اما همیشه توی این لحظات، آدمهایی توی زندگیم بودن که هیچوقت دست از اهمیت دادن و احترام گذاشتن به احساس و انتخابهام بر نداشتن. همیشه حمایتم کردن و نشون دادن که هستن. توی اون لحظات، بیشتر از هر لحظه حس میکردم وجود دارم. نه فقط توی دنیای خودم، بلکه توی یه دنیای بزرگتر با کلی آدم دیگه.
اینها باعث میشه که همیشه به خودم یادآوری کنم تا به احساسات بقیه احترام بذارم. حتی اگر برام قابل درک یا مهم نباشه، برای اونها این احترام خیلی مهمه و گاهی تغییرات بزرگی توی زندگیشون ایجاد میکنه.
پ.ن: این زیبای توی عکس هم یه جور پیراشکیه که از یکی از عزیزترین و دوستداشتنیترین هماتاقیهام توی خوابگاه یاد گرفتم. ( ꈍᴗꈍ)
اما همیشه توی این لحظات، آدمهایی توی زندگیم بودن که هیچوقت دست از اهمیت دادن و احترام گذاشتن به احساس و انتخابهام بر نداشتن. همیشه حمایتم کردن و نشون دادن که هستن. توی اون لحظات، بیشتر از هر لحظه حس میکردم وجود دارم. نه فقط توی دنیای خودم، بلکه توی یه دنیای بزرگتر با کلی آدم دیگه.
اینها باعث میشه که همیشه به خودم یادآوری کنم تا به احساسات بقیه احترام بذارم. حتی اگر برام قابل درک یا مهم نباشه، برای اونها این احترام خیلی مهمه و گاهی تغییرات بزرگی توی زندگیشون ایجاد میکنه.
پ.ن: این زیبای توی عکس هم یه جور پیراشکیه که از یکی از عزیزترین و دوستداشتنیترین هماتاقیهام توی خوابگاه یاد گرفتم. ( ꈍᴗꈍ)
۲۷.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.