« يادمان سالروز شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي (11 آذر 1300)
« يادمان سالروز شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي (11 آذر 1300) »
روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)
«ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم. استقلال به تمام معنای كلمه، یعنی بدون اندك مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلاتی دولتی، كه هر چه بر سرایران آمده از فساد تشكیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما كه تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی كرده، خواستار مساعدتیم.»
پاييز 1300 ﻫ . ش. ياران ميرزا همچون برگ هاي خزان بر روي زمين ريخته بودند. ميرزا بود و تني چند از ياران وفادارش. در يكي از آخرين نامه هاي ميرزا به دوستانش آمده است:
“إتّكاي من و همراهانم به خداوند دادگري است كه در بسياري از اين ممالك حفظم نمود...
افسوس مي خورم كه مردم ايران مرده پرستند و هنوز قدر اين جمعيت را نشناخته اند”.
تنهاترين سردار نخستين سال قرن چهاردهم هجري شمسي در سوگ ياران شهيدش چون ابر مي گريست. او به ياد آخرين سردار شهيدش شيخ محمد خياباني اشك مي ريخت. ميرزا در آذر 1300 ﻫ . ش. به سوي كوه هاي خلخال به راه افتاد تا بتواند در آن جا دوستان قديمي اش را گردآورد و دوباره قيام را آغاز نمايد، اما برف بي امان مي باريد. شلاق بادهاي سرد كوه هاي بلند گيلان بر صورت رنج كشيده اش فرود مي آمد. پيكر سردار جنگل در يازدهم آذر 1300 ﻫ . ش در كوه هاي گيلوا در زير برف و بوران يخ زده بود. ساعتي بعد به دستور خان طالش سرش را از تن جدا كردند و به رشت آوردند. خالوقربان، يار ديروز ميرزا سر او را به تهران آورد و به رضاخان تسليم نمود. سر ميرزا در گورستان حسن آباد تهران دفن شد. پس از آن، يكي از ياران كوچك بزرگ مخفيانه سرش را به رشت آورد و در كنار پيكرش در “سليمان داراب” رشت به خاك سپرد.
1. روزنامه ی جنگل، سال اول، شماره ی 28، به نقل از انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص 370.
تصویر : میرزا کوچک خان و دکتر حشمت
روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)
«ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم. استقلال به تمام معنای كلمه، یعنی بدون اندك مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلاتی دولتی، كه هر چه بر سرایران آمده از فساد تشكیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما كه تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی كرده، خواستار مساعدتیم.»
پاييز 1300 ﻫ . ش. ياران ميرزا همچون برگ هاي خزان بر روي زمين ريخته بودند. ميرزا بود و تني چند از ياران وفادارش. در يكي از آخرين نامه هاي ميرزا به دوستانش آمده است:
“إتّكاي من و همراهانم به خداوند دادگري است كه در بسياري از اين ممالك حفظم نمود...
افسوس مي خورم كه مردم ايران مرده پرستند و هنوز قدر اين جمعيت را نشناخته اند”.
تنهاترين سردار نخستين سال قرن چهاردهم هجري شمسي در سوگ ياران شهيدش چون ابر مي گريست. او به ياد آخرين سردار شهيدش شيخ محمد خياباني اشك مي ريخت. ميرزا در آذر 1300 ﻫ . ش. به سوي كوه هاي خلخال به راه افتاد تا بتواند در آن جا دوستان قديمي اش را گردآورد و دوباره قيام را آغاز نمايد، اما برف بي امان مي باريد. شلاق بادهاي سرد كوه هاي بلند گيلان بر صورت رنج كشيده اش فرود مي آمد. پيكر سردار جنگل در يازدهم آذر 1300 ﻫ . ش در كوه هاي گيلوا در زير برف و بوران يخ زده بود. ساعتي بعد به دستور خان طالش سرش را از تن جدا كردند و به رشت آوردند. خالوقربان، يار ديروز ميرزا سر او را به تهران آورد و به رضاخان تسليم نمود. سر ميرزا در گورستان حسن آباد تهران دفن شد. پس از آن، يكي از ياران كوچك بزرگ مخفيانه سرش را به رشت آورد و در كنار پيكرش در “سليمان داراب” رشت به خاك سپرد.
1. روزنامه ی جنگل، سال اول، شماره ی 28، به نقل از انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص 370.
تصویر : میرزا کوچک خان و دکتر حشمت
۷۴۲
۱۳ آذر ۱۳۹۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.