خسته ام سهراب...
خسته ام سهراب...
قایقت جا دارد...؟
من از شلوغی این مردمِ نامرد ،بیزارم...
کاش سهراب...
آن موقع نوشتی...
تا شقایق هست زندگی بایدکرد...
خبری از دلِ بیچاره ما داشتی...
ک گاهی...
آرزو داریم...
تا شقایق هست ...بی صدا و ساکت... به خوابی آرااام رویم...
آری سهراب ...
مردمان این دوره...
طاقتِ داشتنِ... عمرصد ها ساله نوح را....دارا نیستند...
تنهایی ما...مثل آهن و فولاد شده است... سفت و محکم...وصلند...
به تن شیشه ایه ما...
می خواهم با تو همراه شوم...
دور شوم از این شهر غریب...
که تمام جای جای آن....
می دهد...
بوی مرگ ...
بوی خاطراتِ روز های تکراری...🐰 😔
قایقت جا دارد...؟
من از شلوغی این مردمِ نامرد ،بیزارم...
کاش سهراب...
آن موقع نوشتی...
تا شقایق هست زندگی بایدکرد...
خبری از دلِ بیچاره ما داشتی...
ک گاهی...
آرزو داریم...
تا شقایق هست ...بی صدا و ساکت... به خوابی آرااام رویم...
آری سهراب ...
مردمان این دوره...
طاقتِ داشتنِ... عمرصد ها ساله نوح را....دارا نیستند...
تنهایی ما...مثل آهن و فولاد شده است... سفت و محکم...وصلند...
به تن شیشه ایه ما...
می خواهم با تو همراه شوم...
دور شوم از این شهر غریب...
که تمام جای جای آن....
می دهد...
بوی مرگ ...
بوی خاطراتِ روز های تکراری...🐰 😔
۲۷۶
۰۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.