یه پسری عاشق بود ،اما عاشق بالاسری
یه پسری عاشق بود ،اما عاشق بالاسری
پر که میشد جیگر دنیارو به سیخ می کشید
از نظرش همه نمک نشناس بودن
سرباز بود اما سرباز خدا
یه چهره داشت با صدتا نقاب که کسی اونو به خوابم ندید
تنها بود تو اتاق با 4تا دیوارش
بیرونش سرحال بود اما از تو یه داغون
یه نفر ،دو نفر یه جمعو طرف بود
همیشه می گفت مفته حرفای پشت سرم
همه تا پنج بیدار بودن ولی کار اون از پنج گذشت
هیچوقت به کم قانع نبود و حریف یه دنیا بود
♥♥♥♥ادمـــــک کم نظـــــیر♥♥♥♥♥
ღღღصــــــــــادقღღღ
پر که میشد جیگر دنیارو به سیخ می کشید
از نظرش همه نمک نشناس بودن
سرباز بود اما سرباز خدا
یه چهره داشت با صدتا نقاب که کسی اونو به خوابم ندید
تنها بود تو اتاق با 4تا دیوارش
بیرونش سرحال بود اما از تو یه داغون
یه نفر ،دو نفر یه جمعو طرف بود
همیشه می گفت مفته حرفای پشت سرم
همه تا پنج بیدار بودن ولی کار اون از پنج گذشت
هیچوقت به کم قانع نبود و حریف یه دنیا بود
♥♥♥♥ادمـــــک کم نظـــــیر♥♥♥♥♥
ღღღصــــــــــادقღღღ
۵۱۵
۲۰ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.