چند پارتی جیکوک🖤💛
چند پارتی جیکوک🖤💛
علامت غریبه ®
part 8
جیمین سریع گوشی رو از کیف کمریش درآورد. شماره ناشناس بود.
مکالمه:
% بله؟
® زودتر برگردین کره!
% ببخشید... به جا نمیارم! شما؟
® اونش مهم نیست! جونتون تو خطره!
قیافه جیمین کم کم نگران میشد.
% چرا؟
® بوق بوق بوق..... ( قطع کرد)
+کی بود؟
% یه غریبه. گفت سریع برگردیم کره و جونمون تو خطره!
+نکنه سرکاریه؟
% نمیدونم. ولی جدی به نظر میومد.
+باشه.میرم اولین پرواز به بوسان رو بگیرم!
تو هواپیما:
% به نظرت سرکاری بود؟
+ تو هنوز داری بهش فکر میکنی؟
% اوهوم
+نمیدونم
گردنشو چپ و راست کرد.
+ولی اگه سرکاری باشه، استخون براش نمیزارم!
بالاخره رسیدن کره.
رسیدن به خونه و دیدن در بازه.
% پناه بر حضرت پی دی نیم.... در چرا بازه؟
+بیا بریم تو
وقتی رفتن تو یه غریبه با هودی مشکی تو خونه بود. صورت و دستاش رو کامل پوشونده بود تا شناسایی نشه.
% ش... شم... شما؟
® همونی که بهت زنگ زد
% اوه...
+ بی مقدمه میرم سر اصل مطلب.... چرا جونمون در خطره؟
® تو جئون جونگ کوکی؟
+ بله و شما؟
® مهم نیست گفتم! بگذریم... مادر شما 16 سال پیش، وقتی 10 ساله بودید به طرز عجیبی به قتل رسید. پدر شما آقای جئون، فکر میکنن دوست شما همسرشون رو کشته. پس جون دوتاتون در خطره.
+عجب.... باز کار اون عوضیه
® میدونم که خودتون هم ازش خوشتون نمیاد. پس کار شما اینه. بکشیدش! آدرس هم اینه
+چی؟؟؟؟
® مجبورید. جون رفیقتون در خطره و همچنین خودتون
+فک کنم مجبوریم جیمین.... خیلی خوب، بسپارینش به ما
پرش زمانی به بعد از رفتن مرد
% کوک.... کجا میبری منو.... الان وقت کتابخونه رفتنه آخه؟ خرخون شدی وسط این اوضاع قاراشمیش؟
+وای.... مغزمو خوردی.... یه دقیقه دندون به جیگر بگیر!
بالاخره رسیدن به کتابخونه. کوک یه دونه کتاب رو بیرون کشید و دو تا قفسه بزرگ کتابخونه کنار رفت. کمد مشکی بزرگی اونجا بود.
جیمین جیغ زد
% تو تا حالا میدونستی این اینجاست و به من نگفتی؟ چرا ازم مخفی کردی؟
+لازم نبود بدونی
% لازم نبود؟
+بیخیال... الان وقت دعوا نداریم
در کمد رو باز کرد و دوتا لباس مشکی با کلی اسلحه و شمشیر و..... داد دست جیمین.
% آی.... آخ..... بابا اینا هم وزن خودمن
+انقد غر نزن دیگه
لباسا رو پوشیدن و تجهیزاتشون رو متصل کردن.
% بزن بریم
کوک پرید پشت ماشین کارائوکه مشکیش و جیمین رو دنبال خودش کشید.
نظرتون چیه؟
علامت غریبه ®
part 8
جیمین سریع گوشی رو از کیف کمریش درآورد. شماره ناشناس بود.
مکالمه:
% بله؟
® زودتر برگردین کره!
% ببخشید... به جا نمیارم! شما؟
® اونش مهم نیست! جونتون تو خطره!
قیافه جیمین کم کم نگران میشد.
% چرا؟
® بوق بوق بوق..... ( قطع کرد)
+کی بود؟
% یه غریبه. گفت سریع برگردیم کره و جونمون تو خطره!
+نکنه سرکاریه؟
% نمیدونم. ولی جدی به نظر میومد.
+باشه.میرم اولین پرواز به بوسان رو بگیرم!
تو هواپیما:
% به نظرت سرکاری بود؟
+ تو هنوز داری بهش فکر میکنی؟
% اوهوم
+نمیدونم
گردنشو چپ و راست کرد.
+ولی اگه سرکاری باشه، استخون براش نمیزارم!
بالاخره رسیدن کره.
رسیدن به خونه و دیدن در بازه.
% پناه بر حضرت پی دی نیم.... در چرا بازه؟
+بیا بریم تو
وقتی رفتن تو یه غریبه با هودی مشکی تو خونه بود. صورت و دستاش رو کامل پوشونده بود تا شناسایی نشه.
% ش... شم... شما؟
® همونی که بهت زنگ زد
% اوه...
+ بی مقدمه میرم سر اصل مطلب.... چرا جونمون در خطره؟
® تو جئون جونگ کوکی؟
+ بله و شما؟
® مهم نیست گفتم! بگذریم... مادر شما 16 سال پیش، وقتی 10 ساله بودید به طرز عجیبی به قتل رسید. پدر شما آقای جئون، فکر میکنن دوست شما همسرشون رو کشته. پس جون دوتاتون در خطره.
+عجب.... باز کار اون عوضیه
® میدونم که خودتون هم ازش خوشتون نمیاد. پس کار شما اینه. بکشیدش! آدرس هم اینه
+چی؟؟؟؟
® مجبورید. جون رفیقتون در خطره و همچنین خودتون
+فک کنم مجبوریم جیمین.... خیلی خوب، بسپارینش به ما
پرش زمانی به بعد از رفتن مرد
% کوک.... کجا میبری منو.... الان وقت کتابخونه رفتنه آخه؟ خرخون شدی وسط این اوضاع قاراشمیش؟
+وای.... مغزمو خوردی.... یه دقیقه دندون به جیگر بگیر!
بالاخره رسیدن به کتابخونه. کوک یه دونه کتاب رو بیرون کشید و دو تا قفسه بزرگ کتابخونه کنار رفت. کمد مشکی بزرگی اونجا بود.
جیمین جیغ زد
% تو تا حالا میدونستی این اینجاست و به من نگفتی؟ چرا ازم مخفی کردی؟
+لازم نبود بدونی
% لازم نبود؟
+بیخیال... الان وقت دعوا نداریم
در کمد رو باز کرد و دوتا لباس مشکی با کلی اسلحه و شمشیر و..... داد دست جیمین.
% آی.... آخ..... بابا اینا هم وزن خودمن
+انقد غر نزن دیگه
لباسا رو پوشیدن و تجهیزاتشون رو متصل کردن.
% بزن بریم
کوک پرید پشت ماشین کارائوکه مشکیش و جیمین رو دنبال خودش کشید.
نظرتون چیه؟
۲.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.