رمان
p7
که دیدم پدر کیجو داره وارد عمارت میشه کمی شک کردم ولی باز خودمو اروم کرد کردم و به سمت جیهو رفتم و با ذوق جیهو رو ببیی بغل کردم
جیهو: خانم نجات دهنده
منو اقای کیم خندیدم و اقای کیم گفت
تهیونگ؛: بریم دیر شده
جیهو دستم رو گرفت وارد عمارت شدیم
پر مهمون های شیک بود البته اقای کیم از همه لباس انگار گرون تر بود
چیزی توجم رو جلب کرد اون کیجو بود با اون دختره که اسمش رو یادم نمیاد یعنی الان من توی مهمونی اشنایی مینو و کیجوام؟
وایسادم که اقای کیم هم متوجه شد برگشت و گفت
تهیونگ: چرا نمیای خانم جانگ؟
ات: اقای کیم میشه یه سوال بپرسم؟
تهیونگ: بپرس
ات: اینحا مهمونی کیه؟
(گایز فامیلی کیجو رو یادم نمیاد چی گفتم پس یه فامیلی دیگه روش میزارم 🤦♀😂)
تهیونگ: کیم سانگ
میشناسیشون؟
ات: خودشونو نه ولی پسرشون رو اره
اقای کیم که انگار فهمید قضیه چیه گفت
تهیونگ: پس تو همون دختر افسانه ای کیجوعی
ات: افسانه ای؟
جیهو: اره عمو کیجو درباره ی دختری به اسم مینو حرف میزنه
ات: از کی دربارش حرف میزنه؟
جیهو: تقریبا یک یا دوسال پیش
الان فهمیدم از دوسال پیش بهم خیانت میکرذ عوضی
با فکر که اومد توی ذهنت سرم رو با اعتماد بنفس بالا گرفتم و گفتم
ات: بریم اقای کیم
جیهو جلو تر رفت پیش بچه های دیکه و منو اقای کیم کنار هم راه رفتیم قبل از اینکه به مهمونا برسیم گفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم پارت ببخشید نبودم این چند وقت امیدوارم بتونم برگردم به روال
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.