یه شب که خیل دلتنگش بودم

یہه شـــــب که خیلے دلـتنـگش بودم?
داشتم خاطراتمونو مرور میڪردم..?
باخودم گفتم الاڹ باڪیہ
ڪجاس؟ چے پوشیده؟
به عڪساش خیره شدم... ?
دیدم پیام دارم...
نگاه ڪردم خواستم نخونده پاڪ کنم چوڹ حوصله ے هیچڪی ونداشتم...

اما تاچشمم به فرستنده خورد درجاخشڪم زد.. چندبار اسمشو خوندم....?
تمام خاطراتش اومد جلوچشمم....
حتۍ اخریڹ حرفش که بهم گفت هرۍ...
خواستم پاڪ ڪنم اما چشمم به متنش افتاد
نوشته بود«دوست دارم دیوونه»..

لحنش مثل هموڹ موقعا بود....
بااین حرفش تمام گذشتہ رو فراموش ڪردمنوشتم «منم دوست دارم عشقم?
بالبخند اومدم دڪمه ی ارسالو بزنم. ↻ نوشت☜«ببخشید اشتباه
شده...ههــHــهه
دیدگاه ها (۱)

منطق یه مغرور:تا پیام نده من پیام نمیدم-.-منطق یه مهربون:سرش...

آدم ها عوض نمیشوندفقط دلتنگ میشوندبر میگردندو دوباره از نو ب...

یکئ بهم گفت خیلی داغونی...!!!گفتم: چطور؟؟؟؟؟ گفت:...

مـن اَلکیـ اُمیدوار بــودَم...تو اَز اَوَلـشمـ مالـهـ مَن......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط