رمان خانواده باحال ما پارت ۳
من صبحا که میخوام به مدرسه برم اول وصیت نامه ام مینویسم که اگر توی راه اتفاقی افتاد من راحت باشم اخه دازای وقتی میخواد منو به مدرسه برسونه قلبم میاد تو دهنم دازای بلد نیست و هیچ وقت هم یاد نمیگیره🤦♂
دوستش که اوداساکو باشه بهش یاد میده و اون هم هرچی بهش میگه کامل برعکسش رو انجام میده من اول بهش میگم که کدوم به کدوم و اونم قبول میکنه و به جای اینکه پدال گاز رو فشار بده با خیال راحت پدال ترمز رو فشار میده💔
من هم عصبانی میشم و بهش میگم:باباییی اون، پدال گاز سمت چپ نه این ، این مال ترمززززززههههه😑
و بعد اونم میگه باشه و با خیال راحت پدال گاز رو فشار میده طوری که صاف صاف بشه قبل اینکه با کله برم تو شیشه عقب گفتم:اخیششش افرین همین بعد با کله رفتم تو شیشه بهش گفتم که:داازززااییی اون پاتو از روی گاز بردار بزار روی ترمززززززززز داد زدن*😰😑
بعد دازای ی دفعه پاشو گذاشت روی ترمز یدفعه......
پارت بعدی تا فردا🤪😘
کپی ممنوع🤗❌🤗❌🤗❌
#رمان #رمان_خوانواده_باحال_ما
دوستش که اوداساکو باشه بهش یاد میده و اون هم هرچی بهش میگه کامل برعکسش رو انجام میده من اول بهش میگم که کدوم به کدوم و اونم قبول میکنه و به جای اینکه پدال گاز رو فشار بده با خیال راحت پدال ترمز رو فشار میده💔
من هم عصبانی میشم و بهش میگم:باباییی اون، پدال گاز سمت چپ نه این ، این مال ترمززززززههههه😑
و بعد اونم میگه باشه و با خیال راحت پدال گاز رو فشار میده طوری که صاف صاف بشه قبل اینکه با کله برم تو شیشه عقب گفتم:اخیششش افرین همین بعد با کله رفتم تو شیشه بهش گفتم که:داازززااییی اون پاتو از روی گاز بردار بزار روی ترمززززززززز داد زدن*😰😑
بعد دازای ی دفعه پاشو گذاشت روی ترمز یدفعه......
پارت بعدی تا فردا🤪😘
کپی ممنوع🤗❌🤗❌🤗❌
#رمان #رمان_خوانواده_باحال_ما
۵.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.