چو لاله بیتو ز بس رنگ اعتبارم سوخت

چو لاله بی‌تو ز بس رنگ اعتبارم سوخت
خزان به باد فنا داد و نوبهارم سوخت

ز مردمک نگهم داغ شد چو شمع خموش
در انتظار تو سامان انتظارم سوخت

هجوم حیرت آن جلوه چون پر طاووس
هزار رنگ تپش در دل غبارم سوخت

غبار تربت پروانه می‌دهد آواز
که می‌توان نفسی بر سر مزارم سوخت

نشد که شعلهٔ من نیز بی‌غبار شود
صفای آینهٔ وحشت شرارم سوخت

به عشق نیز اثر کرد شرم ناکسی‌ام
عرق فشانی این شعله خامکارم سوخت

صبا مزن به غبار فسرده‌ام دامن
دماغ حسرت رقصی که من ندارم سوخت

چو برق آینهٔ امنیاز هستی من
ز خوابگاه عدم تا سری برآرم سوخت

ز تخته پاره‌ام ناخدا چه می‌پرسی
فلک کشید ز گرداب و بر کنارم سوخت

هزار برق ز خاکسترم پر افشانست
کدام شعله به این رنگ بی‌قرارم سوخت

#شهید ناز تو پروانه کرد عالم را
چها نسوخت چراغی که بر مزارم سوخت

فلک نیافت علاج کدورتم #بیدل
نفس به سینهٔ این دشت از غبارم سوخت

#بیدل_دهلوی
دیدگاه ها (۰)

منتی گر می‌کشی از مرد می‌باید کشید...#حرم #فقط_حیدر_امیرالمو...

شب، التهاب، عشق، غزل، نقطه چیننامه، جواب، عشق، غزل، نقطه چین...

حس کردن خدا

رهرو عشقم و از خرقه و مسند بیزار‏‏‏به دو عالم ندهم روی دلارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط