روزی که عاشقت شدمعضو هشتم

روزی که عاشقت شدم(عضو هشتم)
p2
بالاخره بچه ها هم اومدن و رقصو تمرین کردیم
بعدشم منو هوبی رقصمونو براشون انجام دادین و چند تا اشکال گرفتن و تموم شد
بعدش هوبی و جیمین و تهیونگ رفتن کافه من و جین و جونگکوکم رفتیم خرید
نامجون و شوگا هم رفتن کتاب خونه
من میخواستم ی حیوون خونگیو چن تا خرت و پرت دیگه بگیرم
اول رفتیم لباس فروشی برا کوکی و جین بعدشم ی لباس فروشی دیگه برا من
بعد رفتیم نمایشگاه میکاپ و لوازم آرایشی چون باید مدل میشدیم
بعدشم رفتیم حیوون خونگیو ی عالمه جای دیگه
پسرا هم رفتن خونه و منم به لیسا زنگ زدم
(لیسا: ل)
ت: سلام اونی خوبی؟
ل: سلام پدصگ
ت: یااااا خودتیی
ل: آینه
ت: آینه خدایییییی
خو حالا میای بریم خرید؟
ل:باشه
خلاصه اوناهم رفتن بیرون و الان شبه و ا.ت برگشته
ه:بالاخره برگشتی؟
ت:آره چیه خوبببب
کوک:آخه تمرین داشتیما
ت:واییییییی فاک یادم رففففف
نامی:اشکالی نداره
۱۰ تا لایک
۲ کامنت
دیدگاه ها (۲)

:) 💔

چیزایی ک ا.ت خرید

اسلاید ۲/۳/۱ ا.ت(هرکدوم خواستین) اسلاید۴ لباس ا. ت۵ رقص جیهو...

روزی که عاشقت شدم(عضو هشتم) ها من ا. تم و ۲۶ سالمه عضو هشتم ...

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط