اول دلم لک زده بود كه بتوانم دبيرستان را تمام كنم و به دا
اول دلم لک زده بود كه بتوانم دبيرستان را تمام كنم و به دانشگاه بروم.
بعد داشتم ميمردم كه دانشگاه را تمام كنم و سر كار بروم.
بعد آرزویم این بود كه ازدواج كنم و بچهدار شوم.
بعد هميشه منتظر بودم كه بچههايم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول كار شوم.
بعد آرزو داشتم كه بازنشسته شوم .
و حالا دارم ميميرم كه يك دفعه متوجه شدم :
« اصلاً يادم رفته بود زندگي كنم! »
شاد باشیم و احساس خوشبختي را به "اگر"هايمان موکول نكنيم، زيرا "اگر"ها پايان ناپذيرند !
👤 باربارا دی آنجلس
📚 لحظههاي ناب زندگی
#کپشن
#خاص
بعد داشتم ميمردم كه دانشگاه را تمام كنم و سر كار بروم.
بعد آرزویم این بود كه ازدواج كنم و بچهدار شوم.
بعد هميشه منتظر بودم كه بچههايم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول كار شوم.
بعد آرزو داشتم كه بازنشسته شوم .
و حالا دارم ميميرم كه يك دفعه متوجه شدم :
« اصلاً يادم رفته بود زندگي كنم! »
شاد باشیم و احساس خوشبختي را به "اگر"هايمان موکول نكنيم، زيرا "اگر"ها پايان ناپذيرند !
👤 باربارا دی آنجلس
📚 لحظههاي ناب زندگی
#کپشن
#خاص
۱۲.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱