بگذارید اگر هم نه بهاری، باشم
بگذارید اگر هم نه بهاری، باشم
شاعر سوخته گلهای سحاری ،باشم
می توانم که خودم را بسرایم، هرچند،
نتوانم که همانندِ، قناری باشم
معنی پیر شدن ،ماندنِ مردابی نیست
پیرم، اما بگذارید ،که جاری باشم
کاری از پیش نبردم همه ی عمر ولی
شاید این لحظه ی نایافته، کاری باشم
همچنان طاقت فرسوده شدن ،با من نیست
نپسندید، که در لحظه شماری باشم
همه ی درد من اینست که می پندارم
دیگر ای دوست من، دوست نداری باشم!
مرگ هم لحظه ی بایسته یی از زندگی است
کاش ،شایسته ی ، این خاکسپاری باشم!
شاعر سوخته گلهای سحاری ،باشم
می توانم که خودم را بسرایم، هرچند،
نتوانم که همانندِ، قناری باشم
معنی پیر شدن ،ماندنِ مردابی نیست
پیرم، اما بگذارید ،که جاری باشم
کاری از پیش نبردم همه ی عمر ولی
شاید این لحظه ی نایافته، کاری باشم
همچنان طاقت فرسوده شدن ،با من نیست
نپسندید، که در لحظه شماری باشم
همه ی درد من اینست که می پندارم
دیگر ای دوست من، دوست نداری باشم!
مرگ هم لحظه ی بایسته یی از زندگی است
کاش ،شایسته ی ، این خاکسپاری باشم!
۲.۶k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.