بگذارید اگر هم نه بهاری باشم

بگذارید اگر هم نه بهاری، باشم 
شاعر سوخته گلهای سحاری ،باشم 

می توانم که خودم را بسرایم، هرچند،
نتوانم که همانندِ، قناری باشم 

معنی پیر شدن ،ماندنِ مردابی نیست 
پیرم، اما بگذارید ،که جاری باشم 

کاری از پیش نبردم همه ی عمر ولی
شاید این لحظه ی نایافته، کاری باشم 

همچنان طاقت فرسوده شدن ،با من نیست 
نپسندید، که در لحظه شماری باشم 

همه ی درد من اینست که می پندارم 
دیگر ای دوست من، دوست نداری باشم!

مرگ هم لحظه ی بایسته یی از زندگی است
کاش ،شایسته ی ، این خاکسپاری باشم!
دیدگاه ها (۱)

هر شاهدی که در نَظر آمد به دلبری در دل نیافت راهکه آنجا مکان...

فراق از عمر من می کاهد؛ای نامهربان! رحمی

هر روزبه دار می آویزند مراخاطراتی که از تو دستور می گیرند!خا...

بمان کنار من امشب، دوباره شعر بخوان تابرای هر دویمان بعد گری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط