شکستم توبه را از بای بسم الله برگشتم
شکستم توبه را از بای بسم الله برگشتم
مسلمان آمدم سمت تنت ، گمراه برگشتم
اگرچه عشق از خونم گذشت اما قسم بر عقل
که با پای خودم هر شب به قربانگاه برگشتم
عذاب چشمهایت شهر را سوزاند و سنگم کرد
به جرم اینکه سمتش لحظه ای کوتاه برگشتم
غروب از آسمان بی ستاره آمدم پیش ات
سحر از پنجره ، وقت وداع ماه ، برگشتم
من آن سنگم که دست چاه کَن بیرون کشید از خاک
که با پرتاب یک دیوانه سوی چاه برگشتم
فراری بودم از دربار عمری ، شعر هایم را
نمی خواندند مردم ، پس به قصر شاه برگشتم
مسلمان آمدم سمت تنت ، گمراه برگشتم
اگرچه عشق از خونم گذشت اما قسم بر عقل
که با پای خودم هر شب به قربانگاه برگشتم
عذاب چشمهایت شهر را سوزاند و سنگم کرد
به جرم اینکه سمتش لحظه ای کوتاه برگشتم
غروب از آسمان بی ستاره آمدم پیش ات
سحر از پنجره ، وقت وداع ماه ، برگشتم
من آن سنگم که دست چاه کَن بیرون کشید از خاک
که با پرتاب یک دیوانه سوی چاه برگشتم
فراری بودم از دربار عمری ، شعر هایم را
نمی خواندند مردم ، پس به قصر شاه برگشتم
۱.۲k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.