( سایه عشق )
پارت ۱۹
دختره پوخندی زد .... ات : بیا بگیرش ماله خودت کوچولو
تا خواست بئاتریس را هول بده برتا و بلا بازو هایش را گرفت بئاتریس سمته فلفل های که گوشه ای گذاشته بود رفت و با برداشتن اش سمته ات رفت دختره با چشم های درشت بهش خیره شد حساسیت چیزه بدی برایش بود و آلرژی با فلفل داشت
ات : بئاتریس قسم میخورم اگه اونا رو به من نزدیک کنی کاری میکنم که بد تاوانی پس بدی
بئاتریس خنده ای کرد و فلفل ها را گذاشت درست رو قفسه سینه اش دختره نقس های تندی میزد و زود گفت
ات : بئاتریس میکش.....مت
فلاویا و ارولیا با شنیدن صدا دوستش با عجله از سرویس بهداشتی بیرون آمدن و سمته بلا و برتا رفتن با هول دادن آن ها توانستند رفیق خودش را نجات بده ولی دیر شده بود با نفس تنگی و قرمز شدن صورت دوستش مواجه شدن ... ارولیا با بغض گفت ..
ارولیا : ات ... ات حالت خوبه ...
با عصبانیت سمته بئاتریس چرخید .... ارولیا: مگه مرض داری ها ....
بئاتریس: تو موش کوچولو خفشو .... بریم بچه ها ما کاره خودمون رو انجام دادیم
بلا : ایش لباسشو
برتا : فکرکرده خیلی خوشگله با لباس های گلگلی و موهای بیریخت
هر سه سمته در رفتن و آن ها را تنها گذاشتن فلاویا با ترس و نگرانی به دختره رو به رو اش خیره بود ...
هر سانیه صورت اش قرمز میشد و نفسش به سختی میشده میشد
فلاویا: باید ببرمش اتاق
ارولیا : ولی چطور ها چطور نمیشه اگه یکی ببینه زندگیش...
فلاویا: آروم بگیر دختره....
این حرف را با جدیت گفت و سمته در رفت نیم نگاهی به بیرون انداخت شامی هایش یار بود پس هیچی کس در راه رو نبود ....
راه را برگشت کرد و سمته دوست هایش رفت ....
اورلیا:فلاویا یه کاری کن ات نمیتونه نفس بکشه خواهش میکنم
فلاویا دختر باهوش و زیرکی بود یک دست دوست اش را گرفته گفت ... فلاویا : راه رو سمته چپ خالی هیچ کس نیست باید از اون در ببریمش
ارولیا : اگه یکی ببینه چی چیکار کنیم...
فلاویا: مگه کوری دختره داره جون میده چاره ای دیگی ندارم
فلاویا دست ات را دوره. گردنش انداخت همراه با کمک ارولیا سمته در رفتن از چهار چوب در بیرون نرفته بودن دختره خودش مانع شد در حالی که نفس ها اش کم بود چشم هایش بسته گفت ...
ات: ....نمی...خواهم
ارولیا : عزیزم نمیشه که لطفا بیا
فلاویا: راه بیافت دیگه ...
ارولیا نیم نگاهی به بیرون انداخت هیچ با گفتن ( بیا هیکس نیست ) از سرویس بهداشتی بیرون رفتن آرام آرام سمته راه رو رفتن با شنیدن صدا ای ایستادن ( چیکارش کردین ) این حرف مانع رفتن آن ها شدن و توقف قدم ها آن ها شدن
فردی با قدم های بلند سمته آن دوشیزه ها رفت درست جلو آن ها قدم به قدم شد
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.