پارت 2
پارت 2
ویو جیهوپ
وقتی رسیدیم سریع وارد هواپیما شدیم و هرکی روی صندلیش نشست من ات رو بغل کردم و شوگا هیونگ صندلی بغلمون نشست
ویو ات
واقعا ترسیده بودم همه چی خیلی سریع پیش رفت وقتی بخودم اومدم دیدم داخل هواپیماایم
ات: بابایی من میتلسم (بچه گونه)
جیهوپ: نترس عزیزه دلم... چیزی نمیشه بابایی همیشه مراقبته...
جیهوپ: شوگا هیونگ میشه ات رو بگیری میخوام بایکی از دوستام هماهنگ کنم که خونه امریکارو برامون اماده کنه..
شوگا: حتما.. جیهوپ تصمیمت قطعیه مطمئنی بریم امریکا همچی درست میشه
جیهوپ: اره.. اونجا وضعیت مون بهتر میشه.
ویو ادمین
جیهوپ ات رو میده بغل شوگا و از صندلیش بلند میشه چند قدم جلو میره و برمیگرده سمت شوگا میگه: اگه شما پشتم باشین هیونگ همچی عالیه.
شوگا:(لبخند)
ات: عمو جون
شوگا: جانم
ات: قراره کجا بریم؟
شوگا: قراره بریم یه کشور دیگه..
ات: اون کشور قشنگه عمو
شوگا: اره عزیزم خیلی قشنگه کلی شهر بازی بستنی فروشی عروسک فوروشی داره
ات: اخ جونننن
شوگا: اگه دختر خوبی باشی و باباتو منو عموهارو اذییت نکنی میبرمت شهر بازی بعدش باهام بستنی بخوریم
ات: برام عروسکم میخری(ذوق)
شوگا: اره عزیزه دلم.الانم بخواب تا امریکا خیلی راه هست خسته میشی
ات اروم سرشو گذاشت روی شونه شوگا و خوابید
ویو شوگا
من ات رو مثل دختر خودم دوست داشتم یعنی همه اعضا ات رو دختر خودشون میدونستن و جونشونو براش میدادن (فشار اصلا چی هست من نمدونم)
وقتی ات تو بغلم خوابید تصمیم گرفتم تا اخرین لحظه عمرم ازش محافظت کنم چون اون دختر کوچولوی مایه
ویو جیمین
همه مون دیگه خسته شده بودیم وقتی پرواز رسید. دوست جیهوپ هیونگ اومد دنبالمون و رفتیم طرف عمارتی که تو امریکا داریم... ات از اول پرواز تا وقتی برسیم خونه تو بغل شوگا هیونگ خواب بود اون خیلی دختر خوشگل و مهربونیه.همه ماها اون دوست داریم و نمتونیم بدون دختر کوچولومون زندگی کنیم
ویو شوگا
پرواز تموم شد.. و رفتیم سمت عمارتی که تو امریکا داشتیم ات تو کل راه خواب بود وقتی رسیدیم عمارت دوست جیهوپ هیونگ گفت خونه رو برامون اماده کرد یه اتاقم برای ات اماده کرده رفتیم داخل و من ات رو بردم داخل اتاقش گذاشتم رو تختش تا بخوابه از اتاق اومدم بیرون که..
ویو جیهوپ
باید یه چیزی رو به پسرا میگفتم پس صداشون کردم
جیهوپ: پسرا میشه بیایی یه دقیقه
اعضا: بله ـ.
جین: چیشده جیهوپ
جیهوپ: خاب راستش میخوام یچیزی بهتون بگم این بازی که ما با هوانگ شروع کردیم خیلی خطرناکه و من خیلی نگران ات هستم اگه یه موقعه باهاش وارد جنگ بشیم ممکنه همه مارو بکشه و اینجوری تکلیف ات چیه این وسط (با بغض)
یا ممکنه بخاطر ضعیف کردن ما ات رو ازمون بدزده
ویو جونگ کوک
هیونگ من یه فکری دارم
شرط
لایک ۱۸
کامنت10
فالو3
ویو جیهوپ
وقتی رسیدیم سریع وارد هواپیما شدیم و هرکی روی صندلیش نشست من ات رو بغل کردم و شوگا هیونگ صندلی بغلمون نشست
ویو ات
واقعا ترسیده بودم همه چی خیلی سریع پیش رفت وقتی بخودم اومدم دیدم داخل هواپیماایم
ات: بابایی من میتلسم (بچه گونه)
جیهوپ: نترس عزیزه دلم... چیزی نمیشه بابایی همیشه مراقبته...
جیهوپ: شوگا هیونگ میشه ات رو بگیری میخوام بایکی از دوستام هماهنگ کنم که خونه امریکارو برامون اماده کنه..
شوگا: حتما.. جیهوپ تصمیمت قطعیه مطمئنی بریم امریکا همچی درست میشه
جیهوپ: اره.. اونجا وضعیت مون بهتر میشه.
ویو ادمین
جیهوپ ات رو میده بغل شوگا و از صندلیش بلند میشه چند قدم جلو میره و برمیگرده سمت شوگا میگه: اگه شما پشتم باشین هیونگ همچی عالیه.
شوگا:(لبخند)
ات: عمو جون
شوگا: جانم
ات: قراره کجا بریم؟
شوگا: قراره بریم یه کشور دیگه..
ات: اون کشور قشنگه عمو
شوگا: اره عزیزم خیلی قشنگه کلی شهر بازی بستنی فروشی عروسک فوروشی داره
ات: اخ جونننن
شوگا: اگه دختر خوبی باشی و باباتو منو عموهارو اذییت نکنی میبرمت شهر بازی بعدش باهام بستنی بخوریم
ات: برام عروسکم میخری(ذوق)
شوگا: اره عزیزه دلم.الانم بخواب تا امریکا خیلی راه هست خسته میشی
ات اروم سرشو گذاشت روی شونه شوگا و خوابید
ویو شوگا
من ات رو مثل دختر خودم دوست داشتم یعنی همه اعضا ات رو دختر خودشون میدونستن و جونشونو براش میدادن (فشار اصلا چی هست من نمدونم)
وقتی ات تو بغلم خوابید تصمیم گرفتم تا اخرین لحظه عمرم ازش محافظت کنم چون اون دختر کوچولوی مایه
ویو جیمین
همه مون دیگه خسته شده بودیم وقتی پرواز رسید. دوست جیهوپ هیونگ اومد دنبالمون و رفتیم طرف عمارتی که تو امریکا داریم... ات از اول پرواز تا وقتی برسیم خونه تو بغل شوگا هیونگ خواب بود اون خیلی دختر خوشگل و مهربونیه.همه ماها اون دوست داریم و نمتونیم بدون دختر کوچولومون زندگی کنیم
ویو شوگا
پرواز تموم شد.. و رفتیم سمت عمارتی که تو امریکا داشتیم ات تو کل راه خواب بود وقتی رسیدیم عمارت دوست جیهوپ هیونگ گفت خونه رو برامون اماده کرد یه اتاقم برای ات اماده کرده رفتیم داخل و من ات رو بردم داخل اتاقش گذاشتم رو تختش تا بخوابه از اتاق اومدم بیرون که..
ویو جیهوپ
باید یه چیزی رو به پسرا میگفتم پس صداشون کردم
جیهوپ: پسرا میشه بیایی یه دقیقه
اعضا: بله ـ.
جین: چیشده جیهوپ
جیهوپ: خاب راستش میخوام یچیزی بهتون بگم این بازی که ما با هوانگ شروع کردیم خیلی خطرناکه و من خیلی نگران ات هستم اگه یه موقعه باهاش وارد جنگ بشیم ممکنه همه مارو بکشه و اینجوری تکلیف ات چیه این وسط (با بغض)
یا ممکنه بخاطر ضعیف کردن ما ات رو ازمون بدزده
ویو جونگ کوک
هیونگ من یه فکری دارم
شرط
لایک ۱۸
کامنت10
فالو3
۸.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.