پارت: سوم
پارت: سوم
نیکا: مامان بابا من بلاگر شدم(با جیغ و داد)
بابای نیکا که رو مبل دراز کشیده بود:جان!بلاگر شدی؟کو بیار ببینم
تا نیکا رفت داخل اتاقش گوشیش رو بیاره بابا نیکا رفت به مامان نیکا که داشت آشپزی میکرد گفت
نیکا:بابا کجا رفتی بیا بهت نشون بدم
بابای نیکا: همینجا بیا
نیکا به باباش نشون داد باباش باور کرد و شب که میخاستن بخوابن
بابای نیکا به مامان نیکا گفت:بیار نیکا رو بفرستیم سفر های دور
مامان نیکا:چرا !؟
بابا نیکا:چون نیکا تازه بلاگر شده و اگر دختر و پسرهای همسایه بدونن نیکا بلاگر شده ممکنه اذیتش کنن بهتره دور از خودمون باشه
خب پارت سوم هم درخواست(ava)بود
مرسی که 🤍 این قلب رو ❤️ قرمزش میکنی
نیکا: مامان بابا من بلاگر شدم(با جیغ و داد)
بابای نیکا که رو مبل دراز کشیده بود:جان!بلاگر شدی؟کو بیار ببینم
تا نیکا رفت داخل اتاقش گوشیش رو بیاره بابا نیکا رفت به مامان نیکا که داشت آشپزی میکرد گفت
نیکا:بابا کجا رفتی بیا بهت نشون بدم
بابای نیکا: همینجا بیا
نیکا به باباش نشون داد باباش باور کرد و شب که میخاستن بخوابن
بابای نیکا به مامان نیکا گفت:بیار نیکا رو بفرستیم سفر های دور
مامان نیکا:چرا !؟
بابا نیکا:چون نیکا تازه بلاگر شده و اگر دختر و پسرهای همسایه بدونن نیکا بلاگر شده ممکنه اذیتش کنن بهتره دور از خودمون باشه
خب پارت سوم هم درخواست(ava)بود
مرسی که 🤍 این قلب رو ❤️ قرمزش میکنی
۲.۴k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.