حکایتزیبا

#حکایت_زیبا

نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می‌رفت. فضولی به وی رسید و گفت :
ای نادان! روز و شب پیش تو یکسانست
و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر،
این چراغ را فایده چیست؟


نابینا بخندید و گفت:
این چراغ نه از بهر خود است،
از برای چون تو کوردلان بی‌خرد است،
تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند.


حال نادان را به از دانا نمی‌داند کسی
گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بوَد

طعن نابینا مزن! ای دم ز بینائی زده
زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود

بهارستان | #عبدالرحمن_جامی
دیدگاه ها (۱)

دانلود آهنگ جدید "سعید کاتار" به نام "تنها می رم"MP3 - 128ht...

دانلود آهنگ جدید "امید ایزدی" به نام "یادگاری"MP3 - 128http:...

روزی مردی خدمت عالمی رسید و گفت: همسر من نماز نمی خواند، چه ...

✍ وقتی کبوتری شروع بهمعاشرت باکلاغها میکندپرهایش سفید میماند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط