قاسم بن الحسن ع
قاسم بن الحسن ع
آه...دستارِ سر از صورت ماه ات افتاد
فرصتي يافت نگاهم به نگاهت افتاد
بين لشگر چه حريفان كه دل از كف دادند
رو به هر سو نظرِ گاه به گاه ات افتاد
باد...دستي به پريشاني موهايت بُرد
...و سپاه آمد و در زلف سياه ات افتاد
بندِ آن موي سيه...دل پسِ دل مي لرزيد
چشم لشگر كه به انبوه سپاه ات افتاد
سنگ، هر چند به پيشاني ات افتاد، مگر
خم به آن "ابرويِ همسانِ سلاحت" افتاد
نه كُلَه خود...كه دستار حسين است بگو
گذر تيغ اگر سوي كلاه ات افتاد
آه...دستارِ سر از صورت ماه ات افتاد
فرصتي يافت نگاهم به نگاهت افتاد
بين لشگر چه حريفان كه دل از كف دادند
رو به هر سو نظرِ گاه به گاه ات افتاد
باد...دستي به پريشاني موهايت بُرد
...و سپاه آمد و در زلف سياه ات افتاد
بندِ آن موي سيه...دل پسِ دل مي لرزيد
چشم لشگر كه به انبوه سپاه ات افتاد
سنگ، هر چند به پيشاني ات افتاد، مگر
خم به آن "ابرويِ همسانِ سلاحت" افتاد
نه كُلَه خود...كه دستار حسين است بگو
گذر تيغ اگر سوي كلاه ات افتاد
۱۴.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۳