من روز خویش را

🌷 🌷 :
‌من روز خویش را 
با آفتاب روی تو 
کز مشرق خیال دمیده است
آغاز می کنم!


من 
با تو می نویسم و می خوانم

من
با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوقِ این محال
که دستم به دست توست

من
جای راه رفتن 
پرواز می کنم !

آن لحظه ها که مات 
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم
موسیقی نگاه تو را گوش می کنم!

گاهی میان مردم 
در ازدحام شهر
غیر از تو هرچه هست 
فراموش می کنم ..!
دیدگاه ها (۱)

🌷 🌷 :عاشق پاییز بودماکنون برای زمستان جان می دهمآخر عزیز دل...

🌷 🌷 :گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توستچشمه ی آرامشم پایین...

فکرش را بکنپنجشنبه باشدمن باشمتو باشیو دخترمان که اصرار دارد...

بیـــا بہ گــردش آن چشــم دلبرانہ‌ے خوددلیـل جوشش این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط