🖤Не трогай книгу📕
🖤Не трогай книгу📕
16
یک هو چشمم به ترک ها افتاد
پس خواب نبود .
تبر و برداشتم و رفتم عقب و بعد محکم
کوبیدم به اینه اینه صدای ترسناکی دادو
بعد ریخت رو زمین .
بعد از اینکه ریخت یک هو دریچه ای که
پشتش کتاب بود .
دستم و انداختم و با تبر قفل قدیمی
شو شکستم .
که پیکر کتاب پیدا شد
پودیم شروع کرد به پارس کردن
بدون توجه بهش دستم و دراز کردم و کتاب و برداشتم
جلدش از چرم بود و روش میخ کوبی شده بود .
وسطش هم با الماس یا همون سنگ های آتش
تزئین شده بود .
دستم و کشیدم روش و بعد لای کتاب و باز کردم
وایسا چیشد !........
______________________________________________________
Like 32
kamint 26
16
یک هو چشمم به ترک ها افتاد
پس خواب نبود .
تبر و برداشتم و رفتم عقب و بعد محکم
کوبیدم به اینه اینه صدای ترسناکی دادو
بعد ریخت رو زمین .
بعد از اینکه ریخت یک هو دریچه ای که
پشتش کتاب بود .
دستم و انداختم و با تبر قفل قدیمی
شو شکستم .
که پیکر کتاب پیدا شد
پودیم شروع کرد به پارس کردن
بدون توجه بهش دستم و دراز کردم و کتاب و برداشتم
جلدش از چرم بود و روش میخ کوبی شده بود .
وسطش هم با الماس یا همون سنگ های آتش
تزئین شده بود .
دستم و کشیدم روش و بعد لای کتاب و باز کردم
وایسا چیشد !........
______________________________________________________
Like 32
kamint 26
۸.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.