بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم

بخواب آرام ای عشقم ،که من بیدار بیدارم
فراقت تا سحر هر دم، کند بیمار بیمارم
بخواب آرامِ جانِ من ،کنارت بودم و هستم
بخواب آرام من امشب ،چو هر شب سخت هوشیارم
تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم
بخواب آرام تا فردا، که من مشتاق دیدارم
میان سینه ام بغضی، دل من گریه می خواهد
ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم
دلم تنگ است می دانی ،که بی تو هیچ و تنهایم
نگر بر تلخی ام بی تو، به این روز و شب تارم
چه میشد گر سحر میشد، دلم بی تاب روی تو
نوازش کن مرا هر دم، که من بی عشق بیمارم
دیدگاه ها (۱)

عشق شاید تنها جایزه ی این روزگارنامهربان است که برای بردنش ن...

کاش......حتی ، یک بار....لابه لای غم دلتنگی,من...." تو " گذر...

مثل امتحان های آخر " خــــرداد" می مانی ...و من دو دلماز این...

می بویم گیسوانت را تا فرشته‌ها حسودی کنندشانه می‌زنم موهایت ...

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط