دختره کنار عشقش نشسته بود پسره حالش بد بود گریه میکرد
دختره کنار عشقش نشسته بود پسره حالش بد بود گریه میکرد
دختره پرید بغلش بوسش کرد
پسره خندید گفت : حالمو خوب کردی خانوم کوچولو
دختره گفت: میشناسمت دیگه
پسره خنده تلخی کرد دختره گفت : چیشد ؟
پسره گفت خیلی وقته دیگه اینکه کسی بگه میشناسمت خوشحالم نمیکنه اینکه میشناسیم یعنی انقد به من نزدیکه که همه اخلاق خوب و بدمو میشناسی همه ضعف هام و میدونی بهت وابستم بهم نزدیکی و قراره یه روز بری
دختره بغلش کرد کنار گوشش اروم گفت : من همیشه پیشتم تنهات نمیزارم
یک ماه گذشت ...
پسره بعد اینکه تیغ و روی رگش کشید داد زد د لعنتی مگی نگفتی تا تهش پیشمی
🥺💔❣
لایک یادت نره.!
دختره پرید بغلش بوسش کرد
پسره خندید گفت : حالمو خوب کردی خانوم کوچولو
دختره گفت: میشناسمت دیگه
پسره خنده تلخی کرد دختره گفت : چیشد ؟
پسره گفت خیلی وقته دیگه اینکه کسی بگه میشناسمت خوشحالم نمیکنه اینکه میشناسیم یعنی انقد به من نزدیکه که همه اخلاق خوب و بدمو میشناسی همه ضعف هام و میدونی بهت وابستم بهم نزدیکی و قراره یه روز بری
دختره بغلش کرد کنار گوشش اروم گفت : من همیشه پیشتم تنهات نمیزارم
یک ماه گذشت ...
پسره بعد اینکه تیغ و روی رگش کشید داد زد د لعنتی مگی نگفتی تا تهش پیشمی
🥺💔❣
لایک یادت نره.!
۲.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.