حاجی داشت حرف میزد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی میکرد

حاجی داشت حرف می‌زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می‌کرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟
گفت: همینو
-واقعا؟جون حاجی؟
نگاهش را دزدید و گفت: ماهی رو فردا ظهر می‌دیم...
حاجی قاشق را برگرداند به خدا فردا بهشون می‌دیم...
حاجی همین طور که کنار می‌کشید، گفت:
به خدا منم فردا ظهر می خورم!

شهید #ابراهیم_همت🕊🌹

#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

سفر دیاز کانل به تهران قبل از پایان سال میلادیرئیس‌جمهور کوب...

🌺فرخنده شبی ،شبی که بی همتا بود💕پیوند دو گل در آسمان برپا بو...

تنها کسی که بر #حاج_قاسم ، حق وِتو داشت!یکی از دوستان حاج قا...

در طلب شهادت#به_شیوه_شهدا🔰بخشی از مناجات طلبه #شهید_محمود‌رض...

جرعه ای خاطره.:تابستان سال ۱۳۵۱ شایدم ۵۲ مثل همین تابستون اخ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 78 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩صبح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط