شب عاشورا بود از مراسم که برگشتیم به سید گفتم با رفقا ام

شب عاشورا بود، از مراسم که برگشتیم به سید گفتم با رفقا امشب به منزل ما بیایند، آن شب کسی منزل ما نبود، خیلی خسته شده بودیم به محض آنکه وارد خانه شدیم، خیلی سریع خوابمان برد، ساعت سه یا چهار صبح احساس کردم صدایی از راهرو می آید، ترسیدم، آرام رفتم تا ببینم صدای چیست؟

با تعجب دیدم سید مشغول خواندن نماز شب است، به حال او خیلی غبطه خوردم او آن روز از همه ما خسته تر بود، کار و مداحی در چند هیئت و… رمق برایش باقی نگذاشته بود اما خلوت با خدا صفایی داشت که حاضر نبود به این راحتی ها آن را از دست دهد، آن هم در شب عاشورا…

#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌱
دیدگاه ها (۰)

امروز جمعه !!!تاریخ شمسی:: بیست و چهارم تیر ماه ۱۴۰۱تاریخ قم...

📸 تصویری از حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس❤

😊❤️از آن خوشنودیمپس همگان بگویید؛البته که سخنان تو را شنیده،...

پای درس شهدا🌹بسیار بخشنده بود. وقتی مشکلات مالی دیگران را می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط