سلام اینم از پارت دوم داستان دوستان امیدورام راضی باشید و
سلام اینم از پارت دوم داستان دوستان امیدورام راضی باشید و نظراتتونو با ما در میون بگذارید
آدرس پارت یک
http://wisgoon.com/pin/20781041/
سرباز بعد از اجازه گرفتن داخل اتاق میشه و احترام نظامی میره و تا میاد شروع به حرف زدن بکنه سرباز آنا و سارا اندرسون با هل وارد اتاق میشن و بعد از احترام نظامی گروهبان هم وارد اتاق میشه و سروان لی پشت میز با تعجب به چهار نفرشون نگاه میکنه
سروان لی:چیزی شده??😳
چهار نفرشون با هم شروع به صحبت می کنن
سروان لی: آروم تر من چیزی نمیفهمم وقتی باهم حرف میزنید . گروهبان چی شده?!
گروهبان:سروان بازرس کیم اومده .
سروان لی: اِ چقدر زود.
سروان لی از پشت میز بلند میشه و کتشو از پشت صندلیش بر میداره تا همراه گروهبان به استقبال بازرس کیم برن
سارا:قربااان میشه چند لحظه وقتتونو بدین?!
سرباز:نه قربان اصن اینکارو نکنید بزارید...
سروان لی حرف سرباز رو نیمه کاره میزاره و ...
سروان لی:فعلا کار دارم همینجا باشید و دست به چیزی نزنید تا من برگردم.
سروان لی به اتاقی میره که برای جلسات بوده و با وارد شدنش کیم هیچول از رو صندلی بلند میشه و بهش دست میده
بازرس کیم: خب دونگهه یسری خبر دارم
سروان لی:خب بگید میشنویم
بازرس کیم همونطور که طول اتاق رو طی میکرد و دستاشو به هم میمالید صحبتش رو ادامه داد
بازرس کیم:خب اول اینکه ما تا چند روز دیگه عملیات رو شروع میکنیم و شیون تو خودتو برای نقش بازی کردن اماده کردی?! یعنی امادگی اینکارو داری?!
سروان چوی:اره بازرس من امادم
بازرس کیم:ترجیح میدم هیچول یا چولا صدام کنید بازرس کیم خیلی رسمیه
و ترجیح میدم دختری که قراره نقش همسر شیونو بازی کنه از پایگاه باشه
اصلا نمی خوام اوممم میفهمید که چی میگم?!
سروان لی:اوه بله گروهبان یه دختر از پایگاه رو سریع بیار اینجا
گروهبان:خب سروان به نظرتون کدومو باید بیارم?!
سروان لی:فرقی نداره یکیشونو بیار
بازرس کیم : یه با استعداد گروهبان و همینطور قیافه هم مهمه یکی که آها چشمای درشت و موهای تیره ترکیب خوبی پیدا میکنه با شیون
گروهبان : چشم قربان
آنا و سارا و سرباز کانگ تو اتاق سروان لی دونگهه در حال جروبحث بودن
کانگ:دیگه کََلکِتون کندس بزار سروان بیاد میگم تو غذام سوسک ریختین
سارا:وای وای چقدر ترسیدم
کانگ:بایدم بترسی
آنا:کانگ تو چقدر رو غذات حساسی
کانگ : ینی نباشم?! بروبابا تو دیگه کی هستی اگه جلوت سوسک بزارن میخوری?! نه واقعا میخوری?!
آنا:با معده من سازگار نیس تورو نمیدونم!
کانگ:😤
گروهبان تو راهرو قدم میزد و سربازهایی که درحال رفت و آمد بودن رو از نگاه میگذروند تا کسی رو مناسب و شبیه به توصیف بازرس کیم پیدا کنه وقتی از جلوی دفتر سروان لی میگذشت صدای کل کل سربازها به گوشش رسید و عقب عقب برگشت و یه نگاه انداخت و گفت:
گروهبان:اینجا چه خبره؟
تمومش کنید مگه سروان نگفتن اروم باشین و منتظر بمونین؟
کانگ:بله قربان
آنا:معذرت میخوایم قربان
سارا:بله درست میگه آنااندرسون گروهبان
گروهبان همونطور که نگاه میندازه اشاره میکنه به سارا و میگه که دنبالش بیاد
کانگ:بفرما حتما سروان لی فهمیدن که شماها چه کارایی کردین و میخوان بفرستنتون انفرادی یا شایدم اخراج شید😃
آنا:😒
سارا😳
آنا و سارا دنبال گروهبان رفتن و وقتی رسیدن به در اتاق گروهبان و سارا داخل شدن و آنا پشت در منتظر موند.
با وارد شدن سارا نگاه ها برگشت سمت سرباز و گروهبان هردو احترام نظامی رفتن و بعد از آزاد شدن سارا که حسابی ترسیده بود که نکنه اخراج بشه سروان لی با تعجب به گروهبان و سارا نگاه میکرد بازرس کیم که انگار به خواستش رسیده بود با دیدن قیافه سروان لی پرسید:کس دیگه ای مدنظرته؟لی دونگهه؟
سارا سریع رفت سمت سروان لی که کنار میزی که چوی شیون روش نشسته بود ایستاده بود .گفت:
سارا:قربان خواهش میکنم منو ببخشید من اشتباه کردم خواهش میکنم منو اخراج نکنید اصن منو ده روز بفرستین انفرادی ولی منو اخراج نکنید🙏 😔
کیم: کسی قرار نیس شمارو بفرسته انفرادی یا اخراجتون کنه
سارا:یعنی میخواین منو انتقالی بدین؟ قربان قول میدم دیگه تو غذای سرباز کانگ و رفقاش سوسک نریزم. قول میدم دیگه تو راهرو ها زیرپایی نندازم
قول میدم دیگه موش نندازم زیر تخت و خوابگاه سربازا
قول نیدم دیگه روی صندلی گروهبان پونز نزارم😰 😩 🙏 ✋
شیون دستشو روی صورتش میمالید تا جلوی دهنشو بپوشونه که خنده هاش معلوم نشه 😄
بازرس کیم سعی میکرد دهنشو ببنده ولی همچنان باز بود😧 😶
و گروهبان هم طوری به سارا نگاه
آدرس پارت یک
http://wisgoon.com/pin/20781041/
سرباز بعد از اجازه گرفتن داخل اتاق میشه و احترام نظامی میره و تا میاد شروع به حرف زدن بکنه سرباز آنا و سارا اندرسون با هل وارد اتاق میشن و بعد از احترام نظامی گروهبان هم وارد اتاق میشه و سروان لی پشت میز با تعجب به چهار نفرشون نگاه میکنه
سروان لی:چیزی شده??😳
چهار نفرشون با هم شروع به صحبت می کنن
سروان لی: آروم تر من چیزی نمیفهمم وقتی باهم حرف میزنید . گروهبان چی شده?!
گروهبان:سروان بازرس کیم اومده .
سروان لی: اِ چقدر زود.
سروان لی از پشت میز بلند میشه و کتشو از پشت صندلیش بر میداره تا همراه گروهبان به استقبال بازرس کیم برن
سارا:قربااان میشه چند لحظه وقتتونو بدین?!
سرباز:نه قربان اصن اینکارو نکنید بزارید...
سروان لی حرف سرباز رو نیمه کاره میزاره و ...
سروان لی:فعلا کار دارم همینجا باشید و دست به چیزی نزنید تا من برگردم.
سروان لی به اتاقی میره که برای جلسات بوده و با وارد شدنش کیم هیچول از رو صندلی بلند میشه و بهش دست میده
بازرس کیم: خب دونگهه یسری خبر دارم
سروان لی:خب بگید میشنویم
بازرس کیم همونطور که طول اتاق رو طی میکرد و دستاشو به هم میمالید صحبتش رو ادامه داد
بازرس کیم:خب اول اینکه ما تا چند روز دیگه عملیات رو شروع میکنیم و شیون تو خودتو برای نقش بازی کردن اماده کردی?! یعنی امادگی اینکارو داری?!
سروان چوی:اره بازرس من امادم
بازرس کیم:ترجیح میدم هیچول یا چولا صدام کنید بازرس کیم خیلی رسمیه
و ترجیح میدم دختری که قراره نقش همسر شیونو بازی کنه از پایگاه باشه
اصلا نمی خوام اوممم میفهمید که چی میگم?!
سروان لی:اوه بله گروهبان یه دختر از پایگاه رو سریع بیار اینجا
گروهبان:خب سروان به نظرتون کدومو باید بیارم?!
سروان لی:فرقی نداره یکیشونو بیار
بازرس کیم : یه با استعداد گروهبان و همینطور قیافه هم مهمه یکی که آها چشمای درشت و موهای تیره ترکیب خوبی پیدا میکنه با شیون
گروهبان : چشم قربان
آنا و سارا و سرباز کانگ تو اتاق سروان لی دونگهه در حال جروبحث بودن
کانگ:دیگه کََلکِتون کندس بزار سروان بیاد میگم تو غذام سوسک ریختین
سارا:وای وای چقدر ترسیدم
کانگ:بایدم بترسی
آنا:کانگ تو چقدر رو غذات حساسی
کانگ : ینی نباشم?! بروبابا تو دیگه کی هستی اگه جلوت سوسک بزارن میخوری?! نه واقعا میخوری?!
آنا:با معده من سازگار نیس تورو نمیدونم!
کانگ:😤
گروهبان تو راهرو قدم میزد و سربازهایی که درحال رفت و آمد بودن رو از نگاه میگذروند تا کسی رو مناسب و شبیه به توصیف بازرس کیم پیدا کنه وقتی از جلوی دفتر سروان لی میگذشت صدای کل کل سربازها به گوشش رسید و عقب عقب برگشت و یه نگاه انداخت و گفت:
گروهبان:اینجا چه خبره؟
تمومش کنید مگه سروان نگفتن اروم باشین و منتظر بمونین؟
کانگ:بله قربان
آنا:معذرت میخوایم قربان
سارا:بله درست میگه آنااندرسون گروهبان
گروهبان همونطور که نگاه میندازه اشاره میکنه به سارا و میگه که دنبالش بیاد
کانگ:بفرما حتما سروان لی فهمیدن که شماها چه کارایی کردین و میخوان بفرستنتون انفرادی یا شایدم اخراج شید😃
آنا:😒
سارا😳
آنا و سارا دنبال گروهبان رفتن و وقتی رسیدن به در اتاق گروهبان و سارا داخل شدن و آنا پشت در منتظر موند.
با وارد شدن سارا نگاه ها برگشت سمت سرباز و گروهبان هردو احترام نظامی رفتن و بعد از آزاد شدن سارا که حسابی ترسیده بود که نکنه اخراج بشه سروان لی با تعجب به گروهبان و سارا نگاه میکرد بازرس کیم که انگار به خواستش رسیده بود با دیدن قیافه سروان لی پرسید:کس دیگه ای مدنظرته؟لی دونگهه؟
سارا سریع رفت سمت سروان لی که کنار میزی که چوی شیون روش نشسته بود ایستاده بود .گفت:
سارا:قربان خواهش میکنم منو ببخشید من اشتباه کردم خواهش میکنم منو اخراج نکنید اصن منو ده روز بفرستین انفرادی ولی منو اخراج نکنید🙏 😔
کیم: کسی قرار نیس شمارو بفرسته انفرادی یا اخراجتون کنه
سارا:یعنی میخواین منو انتقالی بدین؟ قربان قول میدم دیگه تو غذای سرباز کانگ و رفقاش سوسک نریزم. قول میدم دیگه تو راهرو ها زیرپایی نندازم
قول میدم دیگه موش نندازم زیر تخت و خوابگاه سربازا
قول نیدم دیگه روی صندلی گروهبان پونز نزارم😰 😩 🙏 ✋
شیون دستشو روی صورتش میمالید تا جلوی دهنشو بپوشونه که خنده هاش معلوم نشه 😄
بازرس کیم سعی میکرد دهنشو ببنده ولی همچنان باز بود😧 😶
و گروهبان هم طوری به سارا نگاه
۲۶.۳k
۱۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.